همه ی من

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب در اسفند ۱۴۰۳ ثبت شده است

دور باطل

يكشنبه, ۱۹ اسفند ۱۴۰۳، ۰۲:۳۱ ب.ظ

نمیدونم مشکل چیه

کار گیر کرده و به طرز عجیبی خنگ شده ام، صدبار مدیر شرکت برام توضیح داده، باز یک جای دیگر کار میلنگد. مثل اون متنه شدم که مادر سه فرزندی در مورد بچه هاش نوشته بود: 

 

اینو میخوابونم اون پا میشه
اونو میخوابونم
این پا میشه
اینو میپاشونم اون میخوابه
اونو میشاپونم این خا میشه
اینو پامیشونم اون خوابیده
اینو خوابادونم این پاشیده
تیخذیانیدفاساذیذرسرقذرقخطنیممیموطنی

 

 

دقیقا شده جریان من و کارهام و زندگیم.  کار خونه، درس بچه ها، خونه تکونی انجام نشده، خونه نامرتب، تهلیل سوره انعام عقب مانده، وضع سلامت و ورزش، افتضاح. 

صدقه داده ام، سعی کردم صله رحم کنم، استغفار کنم، توسل کنم، دعای حیات طیبه بخوانم، 

اما کارها روی غلتک نمی افتند.

مخصوصا کار شرکت که بدجوری دارم ضایع کار میکنم، و ابرو ریزی. 

 و بندگان خدا، لابد باید پول بابت خنگی های من بدهند. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۰۳ ، ۱۴:۳۱
Rose Rosy

تکرار sos

سه شنبه, ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، ۱۱:۵۸ ب.ظ

اومدم کمی غر بزنم که چشمم افتاد به عنوان اخرین مطلب، و خوندمش و چه عجیب که اصلا یادم نبود که نوشتمش. 

خلاصه اینکه الحمدلله رب العالمین

همیشه از بیکاری و بی هدفی و ویلون و سیلون بودن گریزان بودم. ولی چند وقتیه از حجم کار و کمی وقت خالی، واقعا احساس میکنم از زندگی جا موندم. 

تا میام یه کاری بکنم، محمد گریه میکنه، یا بیدار میشه، زمانی که خوابه هم نمیدونم اول کدوم کار رو باید انجام بدم و بگذارم توی اولویت. 

و بیشترین چیزی که این حس رو بهم میده، به هم ریختگی خونه است که دو متهم ردیف اولش که ۹۰ درصد به هم ریختگی رو شکل میدن، نابسامانی لباس ها و نابسامانی آشپزخونه هستند. 

باید دو رکعت نماز حاجت بخونم، احساس بی کفایتی داره بدجوری آزارم میده

 

یه تیکه غرم هم موند، که فردا ۹ تا ۱۲ جلسه داریم، گفته اند هر چقدرش رو که میتونی بیا. الحمدلله

دفعه پیش با محمد دوتایی رفتیم جلسه. این دفعه نمیشه سه ساعت ببرمش. ضمنان پدرم هم در اومد جلسه پیش،

کار شرکت، کار نوشتن تهلیل، رسیدگی به درسهای سارا، پیگیری روند فارغ التحصیلی،  رسیدگی به محمد، گوش دادن به صحبتها و تعامل با سپهر، کارهای خانه، پخت و پز، مطالعه کتاب راه رشد طبق قرار جمعی، 

خانه تکانی، حرص و جوش خوردن از دعواهای خواهر برادری، 

ماه رمضون هم اومده و جز خوانی ندارم

 

الحمدلله. 

شرح حال است که بماند به یادگار و استغفرالله گله ای نیست. ولی کمک از خدا را میخواهم، با تمام وجود. 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۰۳ ، ۲۳:۵۸
Rose Rosy