زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد
سه شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۳:۲۵ ب.ظ
بعد از جریانی، که فکر میکردم کار درست رو میکنم و دربلره ی احساسم حرف زدم، و به دنبال تبعات هولناک اون، یک چیزی درون من تغییر کرده. در اعماق وجودم. یک تغییری که نمیدانم خوب است یا بد، اما دوستش ندارم. منتظرش نبودم. برایش لحظه شماری نکرده بودم.
یک تغییری که حتی ابا دارم ازش بنویسم. با کسی حرف زدن که هرگز.
یک تغییری که من را از شاد و عاشق، به مضطرب و مطیع تبدیل کرده.
زندگی حس غریبیه.
زندگی مشترک که دیگه هیچی!!!
فقط همینو بگم که بعد از ۱۲ سال، برای اولین باره که از فکر قدم زدن با وی دلم قنج نمیزنه، و برم زار بزنم به حال تغییر یافته ی خودم.
۹۷/۰۲/۱۱