تنها گریه کن
جمعه, ۶ خرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۱۸ ب.ظ
تنها گریه کن،
روایت زندگی اشدف سادات منتظری
از ظهر که دست گرفتم، تا شب که بخوابم خواندم و تمام شد.
خندیدم
گریه کردم
و گاهی دلم میخواست هق هق گریه کنم
به "لا حول و لا قوه الا بالله" ای خودم را آرام کردم
چه زندگی پربرکت و پر تلاشی...
ماشاءالله
چه زن قدرتمند و چه عقیده ی مستحکمی...
چه توکلی...
برای هر کار توکل و توسل میکند و میشود.
کجای کار من میلنگد که توکل و توسل میکنم و نمیشود؟ ؟؟
حسرتش را خوردم...
۰۱/۰۳/۰۶