سرخلوت
باز سر من خلوت شده و این را از چند نشانه میتوان فهمیید:
- اپدیت کردن مکرر وبلاگ ( چهارمین بار در یک روز)
- بی حوصله و بلاتکلیف و سردرگم شده ام. من آدم بیکار ماندن نیستم.
- بی هدف سایت های خبری و پیام رسان ها را باز میکنم به امید خبری!
(وبلاگ ها هم در تحریم یکجانبه ی بنده قرار دارند و باز نمیشکند.)
- دلم برای همه تنگ میشود. اگر وقتی که سرم شلوغ است برای انجام وظیفه تماس میگیرم، الان، زود به زود دلم تنگ میشود.
- برنامه ریزی میکنم برای مهمانی و ملاقات و بیرون رفتن و ...
- و کارهای عقب افتاده خانه انجام میشوند و دیگر خانه به حالت الفرار نیست...
این خلوتی سر، یعنی:
در هفته ۵-۱۰ ساعت باید تمرین تدبر مکی بنویسم.
کلاس های یک روز در میان مدرسه تابستانی علم داده تازه تمام شده.
یادگیری پایتون را در دستور کار دارم ولی چون اقابالاسر و همراه ندارم در این راه، تا به حال کند عمل کرده ام.
پروژه ی ثبت نام سارا در جریانه و امروز بعد از مدت ها انتظار، به لطف و فضل خدا، زنگ زدند و گفتند باید بریم برای سنجش. الحمدلله رب العالمین. فراز و نشیب ثبت نام سارا، بار سنگینی بود که الحمدلله مرتفع ششد.