دخترعمه
دوشنبه, ۱۷ مهر ۱۴۰۲، ۰۷:۱۵ ق.ظ
خواب دخترعمه طیبه را میدیدم
کتاب فروشی داشتند
و بعد از فوت دخترعمه، متروک و خاک گرفته مانده بود
آنجا بودم.
دستمالی برداشتم و شروع به گردگیری میزها کردم
گفتند یک عده از ورثه، انگار برادر زاده های همسرشون، (که به ناحق ارث می بردند) اعتراض کرده اند، میترسیدند ما انجا را تمیز کنیم و صاحب شویم.
اما من به تمیز کردن ادامه دادم
و یه مشتری خوش ذوق آمد
پیشنهاد داد آنجا را یک کافه رستوران مدل بوم گردی کنیم
پیشنهاد خوبی بود
وقتی پیشنهاد داد شکل درست شده اش را دیدم، دیوارهای کاهگلی داشت و دنج و زیبا بود
۰۲/۰۷/۱۷