سلام بهونه قشنگ من برای زندگی
منظره خط صورتی کمرنگ مقابل چشمانم است،
با لبخندی در پس زمینه
کمی آمیخته با دلهره
سعی میکنم سال پیش رو را پیش بینی کنم
در صدر دلمشغولی ها، کار و پایان نامه ایت.
و البته با اختلاف اول پایان نامه، به علت سختی کار
پروژه دیپ که تصمیم گرفته ام دوباره از کسی کمک بگیرم و از این همه اضطراب، حداقل یک موردش را کاهش دهم
محدودیتهایی که فرزند جدید به دنبال دارد
من که چند سال است بچه ها از آب و گل در آمده اند و بعد مدت ها چند وقتی است مستقل شده ام، دانشگاه و کلاس قرآن و سرکار میرفتم... الان دوباره خانه نشین خواهم شد.
نگرانی بارداری و فراز و نشیب پیش بینی نشده اش،
نگرانی سلامتی و عاقبت بخیری فرزندان
نگرانی زایمان
فکر اینکه با این شرایط، و به طور کلی آیا واقعا دلم میخواد، یا میتوانم، یا اجازه دارم، یا صلاح است به دکتری فکر کنم یا نه؟
همه را در همان چند دقیقه که به دو خط صورتی، یکی کمرنگ و دیگری پررنگ زل زده بودم از سر گذراندم.
بعد
بلند شدم
به خدا، و به امام زمان گفتم
من این فرزند را برای یاری دین خدا از خدا خواستم
کاری کنید که هم خودم هم فرزندانم توفیق عملی کردن این نیت را داشته باشیم
خودت همه چیز را طوری رقم بزن که برای دنیا و آخرتمان بهترین باشد.
نیت این چله ی زیارت عاشورایم همین است،
اینکه خدا برایم برنامه ریزی کند، به نحو احسن، طوری که بگویم چقدر خووووب خدا برنامه ریزی کرد برایمان. چقدر خوب که همه چیز را سپردم دست خودش
عیدی روز میلاد کریم اهل بیت، دو خط صورتی بود در نوار سفید و اتفاقا قاب صورتی بیبی چک.
فردای ۱۶ امین سالگرد عقدمان، ۷ فروردین ۱۴۰۳
الحمدلله علی کل نعمه