الهی دورت بگردم
عنوان، به نظر یک جمله عاشقانه می آید
اما
در مورد من، یک جمله ی فرارانه به حساب میاد،
و در مواردی صادقه که
یک کار واجب سخت ضروری ولی بدون اضطرار دارم
یعنی کسی پاش رو نگذاشته رو خرخره ام و منتظرم نیست
کار سختا و دقیقا نمیدونم میخوام و باید چی کار کنم
ابنجور وقتا هی طفره میرم ازش
هی دورادور بهش فکر میکنم و دغدغه اش رو دارم ولی دست و دلم به کار نمیره
هی از دور براش خط و نشون میکشم
هی تو فهرست کارهای روزانه ام میندییمش و شب بدون تیک خوردن باقی میمونه
و هی وقت میگذره (مثل الان که وقت ناب بعد از نماز صبح را دارم صرف ندشتن این متن و موبایل گردی میکنم!!!)
پایان نامه رو میگم
همون هدف دور از دسترسی که ابعادش برام ناشناخته است، هر چند یکبار صفر تا صدش رو انجام دادم، به جان کندنننننن البته
و عجیبه که یادم میره چقدر سخت بود
تازه با استادی پیگیر و همراه، که هر هفته پیگیر روند کارم بود و مجبور بودم به خاطر رودربایستی هم که شده، کار را پیش ببرم تا شرمنده نباشم.
چیزی که من واقعا بهش نیاز دارم
در شرایطی که نه کارمند بودم، نه تدبر میخوندم، و نه باردار بودم
فقط یک پسر سه ساله داشتم که وقتی میرفتم تو اتاق تمرکز کنم و بنویسم، از زیر در برام نقاشی میفرستاد و باهام حرف میزد و چقدر اون موقع ها تمرکزم کمتر از الان بود به نظرم
خلاصه که درسته الهی دورت بگردم، ولی در مورد پایان نامه، الهی به قلبت نفوذ کنم!
پ.ن. یک دل میگوید بی خیاااال پایان نامه و ارشد دوم بشو
یک ارشد داری، کافیه،
یک دل میگوید بگذار بعد از تولد بچه، و سپری شدن مرخصی زایمان، که اعتراف میکنم خیلی دل خری ! است. با امدن بچه، همه چیز پیچیده تر میشود. کار و تدبر که تصمیم دارم ادامه داشته باشند، چه چیزی فرق میکند؟ حضور یک دلبند عزیزِ نیاز به مراقبت، فاصله افتادن بین کار و سنگین تر شدنش، و البته از دست رفتن پوئن مثبت شاگرد اولی
ولی روحیه ی متنفر از کار نیمه تمامم میگوید تمامش کن و قالش را بکن
چهار ترمه دفاع کن و شاگرد اولیت رو حفظ کن، ... تا دوباره که دو سالی گذشت و سختی کار یادت رفت، فیلت هواس هندستون کنه و بری سراغ دکتری...