جبران کاستی های گذشته
بارها و بارها از خدا، از خودم، از ایمان پرسیده بودم که حکمت استخاره ارشد دوم چی میتونست باشه؟ که گفته بود: خوب است و جبران کاستیهای گذشته خواهد بود.
هی منتظر بودم یک موقعیت شغلی خفن برام پیش بیاد، یا یکهو دروازه های علم و معرفت به رویم گشوده بشن یا بگن بیا بی چک و چونه دکتری بخون و پشت بندش هیئت علمی شو، یا چنین چیزی
ارشد دوم تمام شد، چیز زیادی دستگیرم نشد از علم، موقعیت شغلی الحمدلله جور شد، اما نه به واسطه ارشد دوم.
و سوال من بی پاسخ مانده بود
تا اینکه یک روز بعد از دفاع
که داشتم کارهای آشپزخونه رو انجام میدادم و شیرینی حضور مامان و بابا و ایمان رو زیر زبونم مزه مزه میکردم، یکهو انگار چراغی در ذهنم روشن شد
پایان نامه ارشد اولم را به خاطر زحمتی که برای نگهداری سپهر کشیده بود و از خدا که پنهان نیست، برای نرم کردن دلش برای دکترا، به ایمان تقدیم کرده بودم
و بعدها مامان یکبار اشاره ای کرده بودند که فهمیدم دلخور شده اند، از ناسپاسی و قدرنشناسی من.
و اینکه اشاره کرده بودند اگر تو به ما میگفتی، ما برای دفاعت میومدیم و ازین جهت نیز گویا به دل گرفته بودند.
با خودم فکر کردم
می ارزید
دو سال رفت و آمد و حرص و جوش و اضطراب و هزینه و عمر
برای اینکه پایان نامه را به مامان و بابا تقدیم کنم
و برای اینکه روز دفاعم همراهم باشند و استادم از من تعریف کند و بگه خانم فلانی خیلی دانشجوی خوبیه و آنها کیف کنند از موفقیت فرزندشون،
هر چند نه اون تعریف، نه دفاع، از نظر خودم موفقیت محسوب نمیشه. ولی احساس میکنم مامان و بابا افتخار کردند و دلشون شاد شد.(به خواهرها هم با افتخار و خوشحالی تعریف کرده بودند، الحمدلله)
به رحمت و لطف و برکت خدا امید زیادی دارم
هنوز هم فکر میکنم شاید برکتهای دیگری از قبل این ارشد دوم شامل حال دنیا و اخرتم خواهد شد
اما اگر هیچ دستاورد دیگه ای جز شادی دل مامان و بابا و جبران سبکسری و بی تجربگی من نداشته باشه، باز هم می ارزید
الحمدلله که خدا این فرصت رو در اختیارم گذاشت.
الحمدلله