یک ماه و چهار روز
بیشتر از یک ماه است که فرشته ای به نام محمد مستقیم از بهشت به خانه مان ارسال شده است.
روزها و شب هایم، با لمس صورت او و نفس او گره خورده است.
زندگی، روال جدید گرفته
وقت آزاد از یک طرف به شدت کم شده،
و از،طرف دیگر به شدت سرم خلوت است!
وقت ازاد ندارم چون پسرک در لحظه که میخوابد، نمیدانم یک لحظه خواهد خوابید یا یک ربع!
بعد هم چرخه شیر، آروغ، پوشک، گریه الکی، گریه حوصله ام سر رفته، گریه چرا منو بغل نمیکنی، گریه دلم میخواد گریه کنم رو مدیریت میکنم
خونه به هم ریخته
لباسها نیاز به شستشو، حابجایی و ... دارند
و الان که یک ساعت و نیمه پسرک خوابیده، تنبلی و البته کمردرد نمیگذاره بلند بشم و زنیت به خرج بدم
گفتم زن
امشب، شب تولد حضرت زهرا و روز زنه
من هم بگی نگی دلم گرفته
و واقعا دلم کادو میخواد
چند دقیقه بعد از نوشتن مطلب بالا
دخترجان و پسرجان با یه دسته گل از راه رسیدند.
پسرجان، تمام موجودی حسابش رو داده بود و یک شاخه رز و یک شاخه نرگس به قیمت گزاف (۲۶۰ تومن) برام خریده بود
کمی بعدتر، همسرجلن هم با یک گلدان گل نرگس اومد خونه
الحمدلله بعدد ما احاط به علمه