Sos
کار شرکت سنگین شده، کمی ناواردم و گویا باید از این واردتر میبودم و من بلد نیستم بگم بلد نیستم! مستند srs را گه اصلا نمیدونستم چیه، به کمک هوش مصنوعی نوشتم و الان دوباره که برگشت میخوره و میگن باید کاملتر بشه
تازه گفته اند میخوان مدیریت پروژه رو بهم بسپارند که کاری بسی عجیبا غریبا است
خانه نامرتبه، اتاق خواب تقریبا دیگه جای پا نداره،
اتاق بچه ها یک کوه لباس در هم لولیده منتظرشونه که از مدرسه بیان و مامان مجبورشون کنه مرتبشون کنند
آشپرخانه، نیاز به جابجایی ظرفها داره، زیر کابینت ها هم کثیفه
نهار هم نداریم
سالن، پوشیده از کاغذهای کاربرگ و امتحان و ازمون و ...سارااست که باید مرتب بشن برن داخل پوشه کار، که خیلی از کاربرگهاش هم نیست!!
عوضش خیلی خیلی کاربرگ مشق و تمرین اضافی هست
معلم سارا برای گفتگو راجع به پاره ای مسائل!!! گفته هفته بعد باید برم مدرسه، ظاهرا یک تکه از مشقش رو نمیدونسته و انجام نداده، تازه خطش هم خیلی بده.
چشمش هم دوباره تنبل شده و من هر روز یادم میره ببندمش. و یادم میره قطره عسل بریزم
تمرینهای تمرکزی برای املا هم کلا تا حالا انجام ندادیم. در حالی که باید به زودی اونجا هم برم و بازخورد بدم و بگیرم.
سپهر با جوراب کثیف و غرغر راجع به گرسنه ماندن در مدرسه (سه تا ساندویچ ماکارونی!!) و دلخوری من و پدرش که خب خودت یه حرکتی بزن، رفت مدرسه.
پوستم چروک شده
دستها و کمرم درد میکنند
ته حلقم همیشه خلط داره، مخصوصا الان که تازه سرماخوردگی رو رد کردم و هنوز صدام صاف نشده
سینه محمد خس خس میکنه
خونه تکونی نکردم؛ طبق مصیبت نامه بالا کارهای روزانه رو نمیرسم انجام بدم، چه برسه به خونه تکونی
روابط با جاری هم سرمای سوزناکی داره که پشتم رو میلرزونه
و خب، احساس بی کفایتی میکنم. و نتیجه اینکه اومدم بخوابم ، چون خوابم میاد، ولی حتی نخوابیدم و اومدم این غرنامه رو نوشتم.
واقعیت اینه که نیاز به کمک دارم، برای کارهای خانه، برای درسهای بچه ها، برای زندگی...
خیلی نیاز به کمک دارم
خدایا دستم رو برای دستگیری دراز کردم به سوی تو، نه غیر تو.