همه ی من

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

۱۱ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۱ ثبت شده است

کنکور ارشد

چهارشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۱:۱۰ ق.ظ

به طرز بامزه ای، پنجشنبه کنکور ارشد دارم. coollaugh

 

حس دختربچه ی دبیرستانی را دارم که یواشکی خاله بازی میکند. به غیر از همسر، اقای استاد و آزاده جانم، خانم افشار هم به تازگی مطلع شده اند. و دیگران هیچی. 

ازاده که همواره تاییدم میکنه

استادآهی از نهادش بلند شد که چرا به جای دکترا، ارشد ثبت نام کرده ام. و گفت کاش زمان ثبت نام دکتری جلسه داشتیم

همسر از فکر دوباره دانشگاه رفتنم لجش گرفت و آه از نهادش بلند شد

خانم افشار هم که سری به نشانه ی تاسف تکان داد! که من دعا برای شفای خویش را در آن دیدم. 

خودم هم که خنده ام میگیره. مخصوصا که محض رضای خدا یک دقیقه هم چیزی نخوانده ام که به درد کنکور بخورد. 

مسخره بازیه انگار. 

نمیدانم چه شد فقط میدانم علم داده با تلفیق آمار و هوش مصنوعی، من را مجذوب و فریفته ی خویش نمود. البته که مشاهده ی درخواست نیروی کار با حقوق بالا هم در این علاقه بی تاثیر نبود.

 

 

 

 

بعد از مدت ها، نشسته ام به شب بیداری تا گزاره های کلمه سوره یونس را تمام کنم‌. و بعله! نطقم گل کرده است!! 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۱:۱۰
Rose Rosy

منت خدای را عزوجل...

چهارشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۱۲:۳۹ ق.ظ

رفیق جانم الحمدلله رب العالمین رو به بهبود است. فرزند نارسش سقط شد و خطرهای زیادی از بیخ گوشش گذشت و سختی های عمده را پشت سر گذاشته و امروز در گروه خداقوت پرسید که قطار جای خالی دارد من هم همراهتون بیام مشهد و من سراسر ذوق و شوق شدم

 

با دوستان خداقوت برنامه مشهد ریخته ایم. که خودش داستان مفصل دارد، تا اینجای کار که هنوز ۲۵ روز مانده به سفر. 

قرار نبود من بروم و آزاده هم همینطور و مائده هم شاید. 

فعلا هر سه مان اعلام حضور کرده ایم. 

تا امام رضا چه بپسندد و چه بطلبد. 

راضی ایم به رضای او. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۰:۳۹
Rose Rosy

جشن فارغ الپیش دبستانی

چهارشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۱۲:۱۶ ق.ظ

اینقدری که در کلاس پیش دبستانی سارا، برای جشن های طول پیش دبستانی گفتگو و رایزنی میشود، برای کل دوران تحصیل من جمعا اینقدر بحث نشده. 

 

 

پیش دبستانی دخترک تمام شد و فردا جشن پایان سال است. من چرا لذت نمیبرم از این کارها و تمهیدات؟؟ 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۰:۱۶
Rose Rosy

مرده بُدم زنده شدم

دوشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۸:۵۵ ق.ظ

در خواب مرده بودم به گمانم

 

و با خود فکر میکردم پس اینجوریه

ولی الان فقط میدونم که مرده بودم یا داشتم میمردم. 

هیچی دیگه یادم نیست

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۸:۵۵
Rose Rosy

رفیق جانم

دوشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۸:۵۱ ق.ظ

از دوست داشتنی های دنیا برایم

دو رفیق عزیزم هستند که یاوران خوبی برای عبودیت خدا هستند. 

و از این دو رفیق، یکیشان حال خوبی ندارد

و سارا هم تب کرده و مریضه

و من فقط ازم گریه برمیاد و دعا.  نه کاری بلدم بکنم. نه میتونم برم پیشش. 

رب یسر و لا تعسر سهل علینا یا رب العالمین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۸:۵۱
Rose Rosy

پوستر همایش

شنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۷:۵۹ ب.ظ

مقاله ای که اینقدر براش زنجه موره (ضجه مویه) کرده بودم، پوستر شد و همایش برگزار شد و تامام. و هیچی به هیچی. نه خانی اومده، نه خانی رفته. 

البته هنوز به اعلام جایزه امید دارم و نمیدونم چرا خبری از جایزه نشده. البته که کسی به من قول جایزه نداده، جز خودم. 

 

پنجشنبه بعد از ظهر جلسه حضوری بود. و یک ساعت اول ارائه پوستر بود. تجربه ی خوبی بود. تجربه ی حرف زدن با دیگرانی که حرفت رو میفهمند، یا بخشی ازش رو متوجه میشن، درباره ی کاری که کرده ای. 

دوستش داشتم. و دوست داشتم بیشتر درباره اش بدانم و کار انجام دهم. 

خیلی خیلی حرفه ای شدن در یک زمینه را دوست دارم. جوری که بحثی برام گنگ نباشد در آن زمینه. 

برای دریافت علم دست به دامان منبع علم و غیب هستم البته‌. 

 

در حین گفتگوها،  اقای استاد که دید  یکی از شرکت کنندگان همایش که از وزارت کار اومده بود، بسیار علاقه مند به موضوع مقاله ی من به نظر میرسه، وارد گفتگومون شد، و من رو این طور معرفی کرد:

ایشون خانم فلانی هستند. دانشجوی فلان دانشکده. شاید خودشون تواضع کنند و نگند، ولی ایشون دانشجوی... اممم ... 

خانم علاقه مند: تاپ؟ 

استاد: ام... (در پی یافتن واژه مناسب تر) تاپ وان ورودی خودشون هستند. بسیار با انگیزه و مستعد هستند. اگر برای همکاری نیاز به نیرو داشتید، من ایشون رو از هر لحاظ توصیه میکنم. براشون توصیه نامه هم مینویسم. 

و من شر شد عرق و خجالت، و نیش تا بناگوش باز (زیر ماسک) نمیدونستم چی بگم، جز هر از گاهی: شما به من لطف دارین و نظر لطفتونه و ...

 

خدایا عزت کلهم اجمعین دست توست. و میدانم اگر ذره ای اعتبار و آبرو نزد دیگران دارم، به فضل توست. الحمدلله علی کل نعمه. و شکر خدا. 

و خداجانم لطفا کمکم کن حق این نعمت را بشناسم و به جا بیاورم.  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۹:۵۹
Rose Rosy

رسول رسول

دوشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۵:۱۳ ب.ظ

در بیش از یک سال اخیر به طور کلی، یکی از اصلی ترین دعاهایم، دعا برای روشن شدن مسیر زندگی بوده است.

و رفته رفته این نیاز پررنگ تر شد و خواهش و تمنایم به درگاه خدا، و واسطه قرار دادن همه ی آبروداران در درگاهش، بیشتر؛ تا جایی که در ماه رمضان، دعای اصلی ام این بود که خدایا من بفهمم به چه درد امام زمان میخورم. اون کاری که در آن دنیا از من بازخواست خواهی کرد و از من جواب خواهی خواست، کدام کار است؟

هر روزی که روزه ام را افطار میکردم، به قول اهل معنا، دِلال میکردم که خدایا روزه ام را باز نمیکنم تا حاجتم را بدهی. و نماز میخواندم و افطار نمیکردم و صبر میکردم تا ندایی از غیب به من برسد که حاجتت را گرفتی، برو مثل بچه آدم افطارت رو بکن.

شب های قدر به همین ترتیب

قنوت های نماز عید به همین ترتیب

و خب آن ندا از غیب نرسید

اما هفته گذشته، پیش از تعطیلات عید فطر، که رفتیم جلسه میثاق، خانم افشار پاپی‌ام شد که پس کی میخوای به حرف بیای؟! و من باز مقاومت کردم. یک هفته به خودم کلنجار رفتم. 

نماز عید به صورتی که گفتم گذشت. تعطیلات نسبتا طولانی (5 روزه عید فطر) هم سپری شد، به خوشی الحمدلله و در کنار مامان و بابا و سوده اینا. و یک روز هم با اقا احسان اینا (و سردی یک ساله کمی رو به گرما گذاشت به لطف خدا، که خودش یک قصه مفصله) و شد شنبه، بعد از تعطیلات

خانم افشار دوباره پا پی شد که مرضیه پس کی میخوای با من دوست بشی، و چند بار گفت و چشمای من اشکی شدند. از دل من خبر میداد. 

و شب، بعد از برگشتن از کلاس، سکوتم رو شکستم

گفتم مطلب طولانیه، اما لب کلام اینه که جایی هستم که دوستش ندارم و راضی نیستم ازش. و نمیدونم باید کجا باشم. 

گفت میفهمه، و شرایط مشابه داشته و به جواب رسیده. 

کمی پیام رد و بدل شد. 

تا دیروز عصر که یک ساعت و نیم تلفنی حرف زدیم

و امروز صبح که یک ساعت و بیست دقیقه 

براش از تواناییام گفتم، یه تاریخچه کوتاه از فعالیت هام، از حس خوبم در دوران ارشد، کمی از علاقه و تواناییم در کامپیوتر

گفت پس خیلی صبوری کردی که تا حالا اینجا دووم آوردی

از نظام ولایت گفت

از اینکه ولایت کسی رو که دستم بهش میرسه بپذیرم و تا پای جان چشمم به دهانش باشد

انتقاد هایم را بهش گفتم 

اینکه وقتی کسی نیست، پشت سرش حرف زده میشود، با کنایه و شوخی

اینگه طوری صحبت میشود که حس خود برتر بینی ازش میگیرم

نمیشه همه ی حرف ها و جواب ها رو بنویسم

فکر و محور اصلی گفتگو، حول محور ولایت بود. و اینکه آیا من میخواهم در این نظام قرار بگیرم یانه

و خب جواب مثبته. من میخواهم تحت ولایت امام زمان باشم. اما دستم به امام زمان نمیرسه

و بحث رسول رسول پیش میآید

و رسول رسول رسول

و اینکه من ایشان را به عنوان ولی الهی قبول دارم یا نه

و راستش من میترسم از قبول چنین ولایتی

چون با آنچه تا کنون در گوشم خوانده اند، متفاوت است.

میدانم، و صحبت کردیم که با مرید و مراد بازی متفاوت است

ولی هنوز قانع نشده ام. با جان و دل نپذیرفته ام که ایشان را به عنوان ولی الهی بپذیرم. نمیدانم شاید تعریفم از ولی، انتزاعی و امام زمان گونه است. یعنی انتظار هاله نور دورش را دارم یا چه!

ولی میدانم این شرایط پیش آمده، این صحبت های شده، نتیجه دعاهایم است.

مگر من همیشه به دنبال کسی نبودم که بپرسم ازش چه کنم؟ 

مگر از ندانستن رنج نمیبردم؟ 

حالا یک نفر پیدا شده که سرپرستی من رو قبول میکنه! چرا نپذیرم؟

زمان میبرد تا با جان و دل بپذیرم. 

چون میدانم مدل این راه، مدل الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا هست. 

 

توکل به خدا. 

فکر میکنم و توکل

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۷:۱۳
Rose Rosy

یکی از چهار خوشبختی

جمعه, ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۱۲:۵۴ ب.ظ

خدایا

لطفا به همه خانه ندارها خانه مناسب روزی کن. 

من هم یک خانه چهار خوابه، حیاط دارِ پرنورِ پر کابینتِ پر کمد دیواریِ خوش نقشه ی زیبا، با پارکینگ و آسانسور و انباری، در محله خوب و همسایگان خوب و دسترسی به مدرسه و دوستان خوب برای بچه ها میخواهم. که همیشه مرتب و به سامان باشد و مهمانی های خوب و خوش‌حال کننده و خداپسندانه تویش بدهیم.

همه اینها را همراه با سلامت دین و جسم خودم و عزیزانم میخواهم. 

هر آنچه از خیر و صلاح هم که خودم نمیدانم هم میخواهم. 

 

پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله فرمودند:  چهار چیز از خوشبختى و چهار چیز از بدبختى است: چهار چیز خوشبختى: همسر خوب، خانه بزرگ، همسایه خوب و سوارى و مرکب  نیکو است و چهار چیز بدبختى: همسایه بد، همسر بد، خانه کوچک و سوارى و مرکب بد است.

متشکرم. 

الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۲:۵۴
Rose Rosy

ماء معین

شنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۵:۰۱ ق.ظ

رمضان

مانند چشمه ای است که دو دستم را پر از آبش کرده ام و مقابل صورتم آورده ام تا بنوشم و سیراب شوم

اما همین که لبم با خنکای آن آشنا شده، از لابلای انگاشتم سر میخورد و میرود...

و می‌رود

 

و من در ۲۸ امین روز ماه مبارک رمضان دلتنگ رفتنش هستم

و تشنه ی سیراب نشده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۵:۰۱
Rose Rosy

شب قدر 23 ام

يكشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۱۱:۴۹ ق.ظ

مسجد فائق، در محضر شهدای گمنام

 

السلام علیک یا ابا صالح المهدی

هرچه فکر میکنم، هر چه به دستورات رهبر دقت میکنم، یکی از عرصه های مهم و ضروری و حیاتی و فوری که میتوانم به عنوان یک زن در آن موثر باشم، عرصه فرزند آوری است.

یا صاحب الزمان

میدانید که خانه نشینی و کار خاصی غیر از کارهای روزمره نداشتن، خیلی برایم سخت است. 

حالا که دوباره مشغول درس و دانشگاه شده ام، به امید شروع کار و حرفه، دوباره خانه نشین شوم. مخصوصا که دیگر فعالیت مدرسه خانواده را هم ندارم.

اگر برای مدت محدودی باشد، قابل تحمل است اما میدانید؟ به 50-60 سالگی ام فکر میکنم که کاری برای انجام دادن نداشته باشم و آن وقت برای شروع خیلی کارها دیر است.

الغرض... شب 23 ام است...

یا امام حاضر و ناظر، دلم را قرص کنید برای بچه دار شدن. دلم را قرص و عزمم را جزم کنید و توانم را ارتقا دهید و رزقمان را برکت دهید و لطفا به حق مادرتان، مادرمان... مادرانگی یادم دهید تا فرزندان حضرت مادر را که در خانه ما به امانت نزدمان هستند، درست پرورش دهم.

توفیق فرزند آوری و فرزند پروری، فرزندانی سالم و صالح که دنیا را جای بهتری کنند و ظهور شما را تسهیل کنند، و در رکابتان شهید باشند بهما بدهید لطفا.

برایمان امشب امضا کنید که والدین سربازانتان باشیم.

اگر صلاح و خیر دنیا و آخرتمان است، لطفا در کنار فرزندآوری، کمکم کنید که از دانشی که سالها عمرم را در ارهش گذاشته ام، بتوانم برای حل مساله ای از مسائل جامعه استفاده کنم. در راه گسترش جامعه توحیدی موثر باشم. 

یا امام مهربانم! دستم را بگیرید و به راه خودتان بکشانیدم. خودم بلد نیستم. بدون شما هیچ ام. هیچ هیچ هیچ بلد نیستم.

ای از پدر دلسوزتر...

کمک کنید در کاری مشغول باشم که برای آن آفریده شده ام

و آن دنیا، مشغولیت به آن نزد مادرتان رو سفیدم میکند

نکند فردای قیامت شرمنده مادرمان باشم؟

یا زهرا...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۱:۴۹
Rose Rosy

َشب قدر 21ام

جمعه, ۲ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۱:۳۶ ق.ظ

شب قدر 21 رمضان/ خانه

السلام علیک یا صاحب الزمان

گفته اند که شب قدر آن قدر خودتان را با دعا و جلسه و سخنرانی سرگرم نکمید که وقت فکر کردن به خودتان را هم نداشته باشید.

گفته اند ساعتی خلوت کنید و خودتان را ارزیابی کنید. برای آینده عمرتان برنامه بریزید.

 

حالا من، تنها اینجا نشسته ام. سارا خوابید و سپهر و ایمان هم رفته اند برای مراسم احیا.

کاغذ و قلم آورده ام که بنویسم، که برنامه بریزم، که خودم را نقد کنم

اما چه بنویسم که تا به حال ننوشته باشم؟ چه قولی به شما، به امام زمانم بدهم که انجام میدهم و سر قولم بایستم؟

یا امام زمان...

میدانم صبور نبودنم با بچه ها، عصبی و کلافه شدنم از دست آنها، یک نقص بزرگ است که من را از شما دور میکند. 

به حق این شب عزیز، من تصمیم دارم این نقص را رفع کنم، اما بدون عنایت خاص شما، موفق نمی شوم. لطفا برایم پدارنه دعا کنید که وقت کلافگی، اوقات بحرانی مادرانگی، ایتکار عمل داشته باشم و به سلامت، بدون داد و فریاد، بدون کلافگی و استیصال، بدون توهین و خشم، از بحران ها و تنش ها عبور کنیم و آرامش به خانه و اعضای خانواده تزریق بشود.

پس یا امام حاضر و ناظر! دستم را لطفا بگیرید و کمکم کنید. مادرانگی یادم دهید. (برای این باید دست به دامن حضرت زهرا و حضرت ام البنین شوم، همانطور که درخواب دیدم)

تقریبا همه اوقاتی که کلافه، پریشان یا عصبانی میشوم، از ندانم کاری ام است. چون نمیدانم کار درست چیست، عصبی میشوم و این عصبانیت بر خانواده تاثیر منفی میگذارد. 

یادم دهید لطفا. متشکرم.

###############

مساله دوم که سال هاست فکرم را مشغول کرده، وظیفه من در زندگی است. من هنوز در 36 سالگی، نمیدانم در زندگی باید چه کنم. آیا وظیفه کار بیرون از خانه دارم یا صرفا خانه داری و بچه داری؟

اگر وظیفه خارج از چارچوب خانه دارم، وظیفه ام چیست و چگونه باید به آن برسم؟ آیا باید در تامین رزق خانه، به ایمان کمک کنم یا نه؟

شما میدانید که تا همین جا با شک و تردید و استخاره پیش آمده ام. برای دانشگاه شک شدیدی داشتمو اما استخاره کردیم و چقدر خوب آمد و آمدم

تا اینجا که پیش آمده ام، لطفا کمکم کنید راهی را در پیش بگیرم که قدم مثبتی در راه تحقق حکومت توحیدی جهانی شما باشد.

کمکم کنید از علمی که نفعی ندارد در امان باشم و علم نافع بیاموزم. علمی که به درد دنیای مردمم، به در حکومت شما و به درد آخرت خودم و مردمم بخورد. بتواند مسیر هدایت را برای افراد زیادی از جمله خودم روشن کند. 

یا حجه الله فی ارضه

لطفا کمکم کنید. به من ماموریت دهید. و من را در انجام ماموریتی که محول کرده اید یاری دهید لطفا.

طوری باشد که از این به بعد، هر سال عمرم شب های قدر، بتوانم روند رشد و موفقیتم را در راه ماموریتی که به من محول کرده اید، ارزیابی کنم و به شما عرضه کنم.

یا امام زمان، کمکم گنید حضور شما را حس کنم. بتوانم کاری برایتان کنم و وقدمی بردارم. هر چند قدمی کوچکی به کوچکی خودم باشد. 

ماموریتی که شما بدهید، قطعا در حد توان من خواهد بود و شما با شناخت از من، آن را محول خواهید فرمود. اما بدون یازی خودتان بی شک نمیتوانم قدم از قدم بردارم. 

میدانم برای همه مان دعا میکتید. حواستان بهمان هست. الحمدلله رب العالمین

و میدانم که میدانید چند سالی است بدجوری سردرگمم. کمکم کنید در راه شما، در راه تحقق وعده حق خدا، پیدا شوم و پیدا بمانم. ثابت قدم بمانم.

######################

مساله سوم که در این شب از شما درخواست کمک دارم، حل مساله روابط ناسالم، شکننده و پر از حس بد با خانواده برادر همسر است.

بخشی از اشتباهات خودم را در این راه میدانم. من دوست داشتم دوستم همسر ایشان میشد. یا حداقل همسری با ظاهر مومنانه و حجاب کامل داشتند. حتما این حس من، در ناخودآگاه هر دویمان، به ایشان منتقل شده.

از طرفی متاسفانه با همسرم بسیار زیاد درباره ایشان حرف زدیم و قضاوت میکردیم. اظهار ناراحتی از برخوردها، و...

از خدا میخواهم ما را ببخشد و اثر سو این رفتار ناپسند مارا به حسن تبدیل کند . روابط را هر طور که رضایت اش درآن است هدایت کند.

اگر صلاح دو دنیای هر دو خانواده در برقراری ارتباطات و از سر گیری رفت و آمد است، لطفا کمکم کنید و ساز و کارش را به من بیاموزید.

اگر هم صلاح و خیر دو خانواده در دوری و عدم ارتباط است، باز هم از درگاه خداوند استغفار میکنم و میخواهم کمکم کنید تا غل و دلخوری در دلم از ایشان نداشته باشم و ایشان هم از من نداشته باشد. هم دیگر را ببخشیم و کینه و دلخوری و حق ضایع شده ای نزد یکدیگر نداشته باشیم.

یا صاحب الزمان، من از قضاوت ها، غیبت ها، و ناراحتی های گذشته به درگاه خداوند توبه  و از طرف هر دویمان استغفار میکنم و برای آرامش و شادی و عاقبت به خیری و سلامتی خودشان و عزیزانشان دعا میکنم. لطفا شما هم برای ختم به خیر شدن این ارتباط دعا و یاری بفرمایید. متشکرم.

#####################

مساله بعدی، خرید خانه است که حقیقتا رویم نمیشود بخواهم. از طرفی خحالت ده سال سکونت در خانه بابا، من را به دعا و اصرار در دعا وامیدارد.

خجالتم از بیان و درخواست این خواسته به خاطر این است که در دنیا، دعای مستجاب نشده و دعای اضطراری تر از این، بسیار بسیار بسیار است.

نجات مسلمین جهان، نابودی کفار و سیطره ظلم به ظهور شما،

مسلمانان یمن، فلسطین، سوریه، جمهوری آذربایجان،

مستضعفان فکری همه دنیا، ایران و خودمان

دعا برای هدایت همه مردمان و از جمله خودمان

سلامتی و شفای همه بیماران و ......

و هزاران دعای واجب، فوری و حیاتی باعث میشود که خجل باشم از خواسته ام

از طرفی ظرف کوچک وجودم، باعث میشود این مساله گرانی مکرر و وحشتناک خانه، کاهش ارزش پول و کاهش نسبی درآمد ایمان، و از این دست مسائل نگرانم کند و این یعنی توحید من ایراد دارد.

خدایا از خزانه غیب خودت، همه مستاجران را صاحب خانه های خوب  و مناسب و درخور شانشان کن. الهی آمید

 

 

پس

برای دریافت ماموریت از امام زمان ، سعی کنم این عیب ها را در خودم رفع کنم

1. سعی در حفظ آرامش خودم- عصبانی نشدن-صدا بلند نکردم، ابراز کلافگی نکردن با بچه ها

2. پرهیز از هرگونه فکر بد و قضاوت و خدای نکرده غیبت جاری. به محض یادآوری ایشان: چند صلوات برای رفع حاجات ایشان و استغفار برای امرزیده شدن هر دویمان 

3. پرهیز از هرگونه فکر بد و قضاوت درباره کلاردشت. شاید واقعا حق با آنها بوده. باید این اتفاق می افتاده- از خزانه آسمان ها و زمین ، از ملک خداوند کم نمیشود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۱:۳۶
Rose Rosy