با اینکه تا الان ۵ میلیون تومان خرج کرده ام تا پایان نامه نوشته شود، و ۵ فصل مثلا نوشته شده،
رفت و آمد به دانشگاه و هزینه و وقت و انرژی و استرس این دو سال به کنار،
فکر های خطرناکی به ذهنم میرسه
فکرهایی مبتنی بر زیر میز زدن،
کافه را به هم ریختن،
چشم روی شاگرد اولی و فوق لیسانس دوم بستن،
آن هم الان، درست وقتی که ماهی به دمش رسیده.
خسته شدم از استرس
از نتیجه پایان نامه سفارشی اصلا راضی نیستم،
از کاری که کردم هم راضی نیستم
مقابل اساتید هم روم نمیشه این چرت و پرت ها رو به عنوان پایان نامه ارائه کنم و ادعا کنم کار من بوده
حتی جملات بی سر و ته جناب نویسنده را نمیفهمم که بخوام بازنویسی کنم، بسط یا گسترش بدم یا ارتقاش بدم.
یا فکر میکنم متن را تحویل گرفتم، یک نفر دیگر را پیدا کنم و ازش بخوام ارتقا بدهدش.
یا این ترم را مرخصی بگیرم، و حتی ترم های بعد را، و بعد این استرس را دوسال دیگه با خودم بِکِشم و خودم رو بُکُشم!!
یا اینکه بروم سرم را خم کنم و گردنم را کج و به استاد بگویم شرایطم این است و بهم گیر ندید، فقط بزارید من دفاع کنم و برم.
نمیدونم
واقعا نمیدونم
توان پشت میز نشستن را زیاد ندارم
اعصابش را هم ندارم
حتی انگیزه اش را
فقط دلم میخواد تموم بشه
و خدایا لطفا اگر خدای نکرده یه روزی هوس دکتری کردم، بزن پس کله ام و تلخی و سردرگمی این روزهام رو یادم بیار.
هنوز نمیدونم چرا استخاره برای دیتاساینس خوندن اینقدر خوب اومده بود. در حالی که احساس میکنم دارم تو باتلاق دست و پا میزنم و بوی بهبود ز اوضاع جهان نمیشنوم
الحمدلله علی کل حال