همه ی من

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

۱۰ مطلب در مهر ۱۴۰۳ ثبت شده است

ساعت های پس از دفاع

دوشنبه, ۳۰ مهر ۱۴۰۳، ۰۳:۰۷ ب.ظ

این مرحله از زندگی هم الحمدلله و المنه، با موفقیت پشت سر گذاشته شد. 

و من، من بی چشم و رو و بی حافظه، با دیدن همکلاسی که دکترا قبول شده، دست و پام شل شد و دلم میخواد دکتری شرکت کنم!! 

همه اون استرس ها، غلط کردم ها و توبه نامه ها که همین جا اسنادش موجوده، به دست فراموشی، یا بی اهمیت شدن سپرده شد و دلم دوباره هوایی شد برای دکتری خوندن... 

 

بگذریم

جلسه دفاع با حضور مامان و بابا و همسرجان 

چهار تا از دخترای سال پایینی

و استاد راهنما و استاد داور  انجام شد

به جز چند بار توپوق لفظی، و چند فاصله و نیم فاصله در متن پایان نامه، و جا به جایی چند تا کلمه انگلیسی با معادل فارسیش، نکته دیگری نبود

بقیه اش به لطف خدا

تعریف بود و تشویق و تبریک 

الحمدلله علی کل نعمه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۰۳ ، ۱۵:۰۷
Rose Rosy

۱۲ ساعت

يكشنبه, ۲۹ مهر ۱۴۰۳، ۱۱:۰۸ ب.ظ

کمی بیشتر از دوازده ساعت به زمان دفاع مانده

و هنوز در مبانی مدل ارائه شده، سوال جدی دارم! 

پاسخ های این بنده خدا هم نتونست کامل روشنم کنه

و اگر تا به الان مساله یک درگیری ذهنی و دل‌مشغولی دائمی بود، الان نیم ساعتیه تبدیل به دلشوره شده. 

 

انگشتام گزگز نمیکنند، ولی پاهام ضعف میرن، که البته عادت بارداری هست

 

خدایا جلوی مامان و بابا سربلند بشم لطفا

خجالت زده نشم

الهم وفقنا لما تحب و ترضی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۰۳ ، ۲۳:۰۸
Rose Rosy

ملغمه ای از خوشی/ناخوشی

شنبه, ۲۸ مهر ۱۴۰۳، ۰۴:۱۴ ب.ظ

هنوز جوهر نوشته قبلی خشک نشده 

هم آقای همسر نگذاشت بروم جلسه اول کلاس تدبر

هم وقتی به خانه آمد خبرهای هولناک مزخرف از خاله زنک بازی و سو تفاهماتی آورد که برنده بی رقیبش، شیطان است و لاغیر

هم روند ثبت نام برای اینترنت دفتر همسر به مشکل برخورد و انجام نشد

پسر هم سر تکلیف، قشقرق راه انداخته 

 

و درسته که هزار شکر و الحمدلله به خاطر نیومدن استاد مشاور ظاهرا محترم

ولی 

برای هزارمین بار ثابت شد که

این دنیا، جای خوشی نیست

 

بعد نوشت:

 

بعد از مقادیر زیادی گریه و استغاثه به درگاه خدا، من باب تظلم و حفظ آبروی مومن، به خاطر تهمت های بسیار ناروایی که به من و همسر و خانواده ام زده شده بود، نماز خواندم و برای تهمت زننده، و برای خودم صد بار استغفار کردم

که خدا آگاهمان کند، چرا که بسیاری از تهمت ها از سر ناآگاهی است، نه از سر بدجنسی

 

بعد همسر بارها و بارها زنگ زد و سر خرید وسایل پذیرایی برای دفاع آنقدر خندیدیم که مجبورم گزاره بالا که نوشته بودم "این دنیا، جای خوشی نیست" را به این صورت عوض کنم

در دنیا، خوشی و ناخوشی در هم آمیخته اند. 

و به همین ترتیب عنوان را از سرای ناخوشی، به ملغمه ای از خوشی/ناخوشی تغییر دهم

 

الحمدلله علی کل حال خوشی و ناخوشی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۰۳ ، ۱۶:۱۴
Rose Rosy

کمتر از دو روز مانده به دفاع

شنبه, ۲۸ مهر ۱۴۰۳، ۰۱:۳۰ ب.ظ

کمتر از دو روز مانده به دفاع

پاورپوینت هنوز به نیمه نرسیده

هنوز در مدلی که برای پایان نامه استفاده شده سوالات جدی و اساسی دارم

سوال های جدی ام را از بنده خدایی که برون سپاری کرده ام پرسیده ام و راستش امید چندانی ندارم که پاسخ قابل فهم خودم بگیرم. زبان تخصصی این بنده خدا، با زبان من متفاوت است و خیلی فرهیخته وار صحبت میکند، و خب من متوجه نمیشم. 

95 درصد اضطرابم مربوط به استاد مشاور میشد

که به استاد راهنما شاکی شده بود که من چرا پیشش نرفتم، در حالی که به گوشم رسانده بود که مزاحمش نشوم و وقت ندارد و فلان و بیسار

از طرفی هم به پولشویی هم به کاربرد قضیه بیز و اینا کاملا مسلط بود. 

و من خیلی میترسیدم که مچم رو بگیره و چون و چرا کنه و نتونم جواب بدم

 

و خب امشب ان شاالله روز آخر از چله سوره یاسین ام است که به نیت خوب و آبرومندانه برگزار شدن دفاع گرفته بودم

و همین چند دقیقه پیش استاد راهنما زنگ شد که فرم دفاع و امضاهات چی شد؟

گفتم همون روز دفاع میارم

گفت من از طرف امضا میکنم

شستم خبردار شد

گفتم دکترفلانی، استاد مشاور نمیان؟ 

گفت : نه!!

 

و بدین ترتیب مهمترین نگرانی من حذف شد. 

 

و من الان خیلی خوشحالم. 

الحمدلله علی کل نعمه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۰۳ ، ۱۳:۳۰
Rose Rosy

پدر موشکی

يكشنبه, ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ۰۷:۵۸ ب.ظ

خواب میدیدم

در بهشت زهرا بودیم

گذرمان اتفاقی به ته یکی از مسیرها افتاد

ناگهان شگفت زده به همسر گفتم: عههه اینجا قبر شهید تهرانی مقدم ه ! 

روی قبرش همان جمله ی وصیتش نوشته بود: 

اینجا مدفن کسی است که میخواست اسرائیل را نابود کند... 

 

ده روزی از عملیات وعده صادق ۲ میگذره، ایران از روزگار سخت تهیه ۸ موشک قراضه با هزاااارانننن منت و زحمت ، رسیده به اینکه ۲۰۰ موشک را از تهران بفرستد به فلسطین اشغالی و تیرش هم به هدف بخورد، شاخ و شونه هم بکشد

روح همه شهدا شااااد

الحمدلله علی کل نعمه

دعای این روزهای قنوت نماز غفیله ام هست: 

الهم انصر الاسلام و المسلمین

واخذل الکفار و المنافقین

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۰۳ ، ۱۹:۵۸
Rose Rosy

ناترازی انرژی، کارها و زمان

دوشنبه, ۱۶ مهر ۱۴۰۳، ۱۱:۳۷ ق.ظ

هر بار که تصمیم کبری میگیرم پاشم و خونه و زندگی رو مرتب کنم، غذا هم بزارم،  به کارهای درسی و شغلی و همه چی هم برسم، 

در نهایت به این نتیجه میرسم که

کارها، همیشه از انرژی من بیشترند. 

وقت من هم، معمولا از کارها کمتره

ولی این روزا بیشتر انرژی کم میارم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۰۳ ، ۱۱:۳۷
Rose Rosy

حاج اقا هارداسان؟

شنبه, ۷ مهر ۱۴۰۳، ۱۲:۲۲ ق.ظ

دوباره از این کانال به آن کانال

رفرش ایتا

رفرش کانال های خبری

از بله به ایتا و بالعکس

نگرانی

صدقه، دعا و ذکر

 

چقدر این لحظات آشناست

و چقدر دلهره اوره

و چقدر آن دفعه آخرش به یاس و غم تبدیل شد، بی خبری خوش از سید ابراهیم گمشده مان... 

امشب هم 

چشم به راه خبر سلامتی سید دیگری هستیم

سید حسن نصرالله... 

 

خدایا

اقای رییسی رو از ما گرفتی

اسماعیل هنیه را از غزه

سید حسن را از حزب الله نگیر لطفا

و از همه مهمتر

اقای خامنه ای را برای کل محور مقاومت حفظ کن

 

میشود دور هم، نابودی اسراییل را جشن بگیریم لطفا؟ 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۰۳ ، ۰۰:۲۲
Rose Rosy

احترام یا توسری؟

دوشنبه, ۲ مهر ۱۴۰۳، ۰۴:۳۲ ب.ظ

حالا غرض از پست قبلی چه بود؟ 

مادرشوهر پشت تلفن، در حالی که نمیدونست همسر خونه و پیش منه، اعلام کرده اند که اسم بچه را یا محمدعلی بگذارید، یا محمدحسین، یا محمدصدرا!!

و هرچه همسرجان بهش گفت که مامانش زحمتش رو کشیده، باید دوست داشته باشه، نمیدونم پشت تلفن چه جوابی میداد، ولی قانع نمیشد.

همه این اسم ها عالی هستند و میتونند گزینه رویایی باشند، حرف چیز دیگه ایه. 

 

 از ظهر دارم سعی میکنم عصبانی نشم

حرف بدی نزنم

اصلا حرفی نزنم

و به جاش دارم یکریز اشک میریزم

 

چه جوری به خودشون اجازه میدن آخه؟؟؟؟ 

به سادگی

همونطور که به خودشون اجازه دادن حداقل ۳۰۰ متر زمینمونو بالا بکشن و دم از خدا پیغمبر و خدایی جور شدن اونجا بزنن و به دروغ بگن مبارک شما باشه و بعد ۴ روز موندن تو ویلاشون ما رو محترمانه پرت کنن بیرون و  ما هم خم به ابرومون نیاریم. 

 

درست مثل همه وقتایی که تلخی کردند و دم نزدم

 

احترام بزرگتر واجبه 

اما

ایا رضایت خدا، توی توسری خور بودنه؟ ! شک دارم!!

 

با همسر هم نمیتونم حرفی بزنم

میدونم این وسط گیر کرده

و در صورت باز شدن حرف فقط دلخوری بیشتر میشه

 

نمیخوام لجبازی کنم، اما دلم نمیخواد زیر بار حرف زور برم

 

من شدیدا احساس استیصال میکنم

و فقط دارم گریه میکنم

 

 

خدایا شکرت به خاطر همه احوالی که برامون رقم میزنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۰۳ ، ۱۶:۳۲
Rose Rosy

هوای گریه با من...

دوشنبه, ۲ مهر ۱۴۰۳، ۰۴:۲۱ ب.ظ

من نه تنها وقتی ناراحتم گریه میکنم

بلکه 

وقتی عصبانیتم رو میخوام کنترل کنم و بروز  ندم هم گریه میکنم

وقتی مستاصل میشم، هم...

وقتی احساس عجز میکنم، هم...

دلم تنگ میشه، هم...

دلم میشکنه هم... 

نگران میشم هم... 

من کلا خیلی گریه میکنم

و وقتی گریه میکنم، و به این فکر میکنم که دارم کوپن هایم را خرج میکنم، و گریه ام برای اعضای خانواده عادی میشه، گریه ام شدیدتر میشه ... 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۰۳ ، ۱۶:۲۱
Rose Rosy

درگیری های دنیایی

دوشنبه, ۲ مهر ۱۴۰۳، ۰۵:۲۵ ق.ظ

خواب میدیدم

دانشگاه کلاس دارم و خواب مانده ام

کلاس اول را از دست داده ام

اماده میشم برای کلاس دوم ، اما دربه در انتخاب روسری می مانم

از این کشو به ان کشو و کمد

چند تا را میپوشم، یا کوتاه است، یا رنگش جور نیست با بقیه لباسهام

اتقدر دنبال روسری میگردم که وقت رسیدن به کلاس دوم هم میگذرد و دیر میشود... 

 

برای نماز صبح که بیدار که شدم فکرم مشغول مانده، دنیا چقدر من رو به خودش مشغول کرده و گرفتار ریز و درشت روزمره و غیره اش هستم، که از کارهای مهم باز می مانم؟ که دیر میشود و وقت میگذرد؟ 

برای همینه که دعای هر شب نماز غفیله ام، الهم استعملنی لما خلقتنی له است...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۰۳ ، ۰۵:۲۵
Rose Rosy