همه ی من

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

۸ مطلب در مرداد ۱۴۰۳ ثبت شده است

دم مشک

دوشنبه, ۲۹ مرداد ۱۴۰۳، ۱۲:۴۹ ب.ظ

نمیدانم این میزان از نازک دلی و اشک دم مشک طبیعیه یا نه

اخبرا هر روز گریه ام میگیره، بی جهت

مخصوصا وقتی از صدای بحث بچه ها کلافه میشم، 

 

به وقت ۶ ماهگی بارداری

تقریبا دو ماه از دیدن مامان اینا گذشته

 

و من نمیدونم این اشک ها رو به کدومشون باید نسبت بدم، به هورمون ها، یا به دل تنگی؛

در حالی که میدونم ان شاءالله فردا مامان میان تهران

شاید هم به خاطر وضعیت جدید و محدودیت های اون باشه، نگرانی از آینده، ...

نمیدونم

خودم توضیحی ندارم براش

فقط میدونم دلم فشرده از غمه و به هر چی فکر میکنم بیشتر اشک ها میجوشند

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۰۳ ، ۱۲:۴۹
Rose Rosy

افسردگی پیش از زایمان

سه شنبه, ۲۳ مرداد ۱۴۰۳، ۰۶:۱۶ ب.ظ

دلم گرفته و احساس بی کسی میکنم

من ادم بیکار ماندن در خانه نیستم

هر چند امروز صبح تا ظهر کلاس داشتم

ولی چند روزه کار شرکت ندارم

دوره ای که قرار بود شروع بشه هم به تعویق افتاده،

پایان نامه را هم که دایورت کردم و منتظر نتیجه اش هستم.

مسجد هم که تعطیل کردم

خرید هم که هم گرمه، هم تواناییش رو ندارم، هم حوصله اش رو

نگران نازکی و خدای نکرده پاره شدن ماهیچیه میومتر هم هستم!

مامان هم که نیست

با سپهر هم که بحثمون شده 

خونه هم که نخریدیم هنوز

چقدر احساس بی کسی میکنم

فکر میکنم افسردگی پیش از زایمان گرفتم، بی جهت گریه میکنم

 

الحمدلله به خاطر همسرجانم

الحمدلله که همه عزیزانم سلامت هستند، هر چند دور

الحمدلله علی کل حال

و خدایا ببخش به خاطر غرغرهام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۰۳ ، ۱۸:۱۶
Rose Rosy

برونسپاری پایان نامه

سه شنبه, ۲۳ مرداد ۱۴۰۳، ۱۲:۳۲ ق.ظ

یک کار عجیب کردم

کاری که هیچ وقت فکرش رو نمیکردم زیر بارش برم

ولی به خاطر اینکه فشار روی خودم و بچه رو کم کنم، انجامش دادم

پول دادم پایان‌نامه ام رو برام بنویسن

نمیدونم نتیجه چی از آب در بیاد، ولی دیگه نه میتونستم ریسک بیشتر از این نشستن رو به جان بخرم، نه حوصله تحجل استرس و درگیریهای ریز و درررررشت پایان نامه رو، نه اینکه وقتی مونده برای اهسته اهسته پیش رفتن

امیدوارم نتیجه آبرومندانه باشه

و به سلامتی و با عزت دفاع کنم و پرونده تحصیلم رو ببندم، و واقعا یادم بمونه سردرگمی و گیجی این روزها رو، و دنبال دکتری نباشم دیگه. 

 

هنوز و در آستانه اتمام دوره ارشد دوم، هنوز نفهمیدم حکمت خوب اومدن استخاره رو که گفته بود جبران کاستی های گذشته رو میکنه.

هنوز حس میکنم چیزی به دست نیاوردم، در حالی که میشد نمیرفتم این دوره رو، و الان شاید  یک سالگی فرزندم بود، نه نزدیک به دنیا اومدنش‌ البته یک سال و چند ماه،  خیلی توفیری نداره

صحبتم اینه که هنوز نفهمیدم کاستیهایی که با ارشد دوم جبران شدند، یا قراره بشن، چه هستند

شاید در پذیرفته شدن در شغلم اثر داشته، و شاید اثرش رو بعدا بفهمم

ولی حیف که نتونستم خودم رو در برنامه نویسی قوی کنم

حیف که دیتاساینتیست ماهری نشدم

و بدتر از اون، فهمیدم اونقدرها هم حس خوبی از برنامه نویسی نمیگیرم

نمیدونم به خاطر بالا رفتن سنمه که حوصله چالش های برنامه نویسی رو ندارم، یا از اولش هم نداشتم و الکی فکر میکردم دارم

شاید هم راه یادگیریش رو ، اونطور که به جانم بنشینه پیش پام قرار نگرفت.

 

و فقط شاگرد اول شدم که باهاش حتی نمیشه در نوشابه رو باز کرد، حتی در کوزه هم نمیشه گذاشتش 

 

نمیدونم بگم احساس شکست میکنم یا نه، ارشد دوم، برام یک درچه تازه باز کرد، من رو جوان کرد، به جامعه اکادمی برگردوند،  هر چند به اون مقصدی که برای خودم ترسیم کرده بودم نرسید

ولی صادقانه، مصقصدم خیلی مادی بود، من دیتاساینس رو به خاطر حقوق بالایی که دیدم برای این تخصص میدن، انتخاب کرده بودم

الان شغلی دارم با حقوق شاید حداقلی

ولی ساعت کاری به همون نسبت حداقل، و صددرصد منعطف و دورکاری و بیمه و همکاران مومن و درست حسابی که واقعا کم هستند که اینقدر حرفه ای باشند و اینقدر مومن

و شاید مشغول شدنم در این کار، به برکت همین ارشد دومم باشه

و خدا رو چه دیدی، شاید دینگتاساینتیست ماهری هم شدم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۰۳ ، ۰۰:۳۲
Rose Rosy

خرده شیشه

سه شنبه, ۲۳ مرداد ۱۴۰۳، ۱۲:۱۴ ق.ظ

بعضی وقت ها در مورد خودم که فکر میکنم، به این نتیجه میرسم که جنسم کمی تا قسمتی خرده شیشه داره

یعنی دیفالتم مهربانی و رأفت نیست شاید، یا مثلا دیفالتم گذشت نیست

باید هر بار سعی کنم که این حس و این رفتار رو ایجاد کنم

مثلا 

سر قضیه شمال 

نمیدونم نوشتم یا نه

که مجبور شدیم با وجود بسته بودن راه، و بد اومدن استخاره، از راه دورر و شلوووغ برگردیم خونمون، چون رسما گفتند که برید

من خیلی ناراحت شدم

خیلی بهم برخورد

و گفتم امسال دیگه شمال نمیام

هر چند بنده خدا وقتی فهمید اذیت شدیم

عذرخواهی کرد

حلالیت طلبید

حتی کادو خریدند برای حلالیت

اما ته دلم نبخشیده بودم و میگفتم من دوباره شمال نمیام

تا اینکه حاج آقا تو مسجد قسمتی از یک دعا رو خوند که

خدایا استغفار میکنم (یا پناه میبرم به تو) از اینکه کسی به من بد کرده باشه،  و عذرخواسته باشه و من نبخشیده باشم

به همسرجان گفتم هر چی شما بگی، باشه بریم

و بعد بماند که با وضعیت جدید میومتر میلیمتری که دارم، حقیقتا میترسم از اینکه پاره بشم و همه چی رو کنسل کردم، حتی مسجد رفتن رو. 

میخوام بگم که بای دیفالت اینطور نبود که به دل نگیرم، طول کشید تا ببخشم، هر چند در ظاهر، نه دلخوری نشون دادم بهشون، نه قهر و ... 

(چند بار به همسر دلخوریم رو نشون داده بودم و ایشون تعجب کرده بود که چرا من ناراحتم، یادم افتاد اینجا هم گفته بودم)

 

یا مثلا

دیروز و امروز که بالاخره در آستانه اتمام شش ماهگی قضیه بچه در مرند لو رفت، و امروز که خاله جون گفت اقاسید محمد رو تبریک گفت، یک شیطانکی از درون، گارد گرفت که مخالفت کن! چرا مثلا اسمی که قطعی نشده رو واسه بچه تعیین میکنند، در حالی که جز خیرخواهی و محبت، چیز دیگری پس این حرف نیست

باید با اون بدجنس درونم بجنگم تا قانعش کنم که کمتر بدجنسی کنهdevil

 

خلاصه اینکه خدایا جنسم رو خالص کن،  یه صافی بگذار خرده شیشه ها جدا شن، اون دنیا و تو قبر، خرده شیشه ها نرن تو دست و پام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۰۳ ، ۰۰:۱۴
Rose Rosy

من و این همه تب

يكشنبه, ۲۱ مرداد ۱۴۰۳، ۰۶:۳۴ ق.ظ

تب (tab) های بازشده و باز مانده در گوشیم جالبه

آموزش رایگان اکسس (فکر کنم 4-5 ماهیه که بازه!)

دوره رایگان متنی علم داده

علم داده به زبان ساده و با مثال (شونصد تا تب)

آموزش برنامه نویسی با چت چی بی تی

آکادمی درس من، پایگاه داده

چیکن استراگانوف شف طیبه

پولشویی چیست؟

هوش مصنوعی

نحوه عملکرد کارت سوخت

مدرسه دانشجویی قرآن و اهل بیت نبوت (مدرسه قرآن)

دانلود و خرید کتاب احساس مادری

anti money laundering article

دانلود پایان نامه پولشویی (شونصد تا تب)

انجام پایان نامه (شونصد تا تب)

درگاه پرداخت اسنپ (شونصد تا تب)

انواع سرهمی نوزاد

همه چیز در مورد ISMS

ست کیف و کفش

قرآن نور (شونصد تا تب)

میز تحریر تاشو

 

جمعا حدود 33 تا تب

 

 

قشنگ معلومه چقدر ذهن و زندگیم منسجمه!!!

و چقدر کار نیمه تمام / در دست انجام/ انجام نشده دارم

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۰۳ ، ۰۶:۳۴
Rose Rosy

شغل مدید

پنجشنبه, ۱۸ مرداد ۱۴۰۳، ۰۸:۲۹ ق.ظ

الحمدلله علی کل نعمه

من متاسفانه تا این سن که رسیدم بیشتر از یکسال، حتی یک سال هم سر شغلی نبودم و این خب خیلی از نظر حرفه ای مطلوب نیست.

تو مصاحبه‌ شغلی محل کار فعلی، وقتی تک تک علت انفصال از کارها رو میپرسیدن همه رو گفتم به خاطر درس! که براشون سوال شد از کجا معلوم دو روز دیگه ما رو ول نکنی بری به خاطر درس

که خب گفتم تا دکترا یه دوسالی مونده و فعلا شما رو به خاطر درس رها نمیکنم! (به خاطر بچه رها میکنم laugh) البته رها که نه فعلا، ولی خب دورکاریش کردم و الحمدلله خیلی خوبه این دورکاری

حالا نمیدونم با دنیا اومدن بچه هم میتونم با قوت کارم رو ادامه بدم یا نه.

فعلا که کارم رو دوست دارم، بیشتر از اون، پیدا کردن ادم حسابی هایی به این حسابی، خیلی غنیمته که باید تکرار کنم من شغلم رو حضرت عباسی میدونم،  چون دقیقا با یک ختم یاسین به شیوه خاص برای حضرت عباس، خانم ام البنین و پسرانشون، این شغل پیش پام ظاهر شد، جفت و جور شد و شد انچه شد الحمدلله (بماند که امروز ۱۸ ام ماهه و من هنوز حقوق ماه قبل رو نگرفتمfrown)

حالا

الغرض

شغل برای من هیچ وقت به جدیت و مدت دار بودن یک کارمند رسمی نبوده،

هر چند خیلی خیلی خیلی جدی تر از هر کارمندی، وظایفم رو انجام میدم،

اما سابقه شغل های کوتاه مدت، و شرایط متغیر زندگی متاهلی یک خانم، من رو از اطمینان در مورد ادامه کار، برحذر میداره

و خب این خوشحال کننده است که مدیر شرکت، من رو بیمه میکنه، من رو برای دوره جدید ضمن خدمت انتخاب میکنه و دوره رو برای آموزش من، خریداری میکنه،  اسمم رو به عنوان کارمند الزامی شرکت رد میکنه،

و این یعنی اولا الحمدلله حضورم مفید و مطلوبه و خواهان ادامه حضورم هستند،

ثانیا برای ادامه حضور من، با وجود علم به شرایطم، حساب باز کرده اند. 

الحمدلله به خاطر عزت و آبرو 

الحمدلله علی کل حال 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۰۳ ، ۰۸:۲۹
Rose Rosy

الهی دورت بگردم

چهارشنبه, ۱۷ مرداد ۱۴۰۳، ۰۶:۲۱ ق.ظ

عنوان، به نظر یک جمله عاشقانه می آید

اما 

در مورد من، یک جمله ی فرارانه به حساب میاد،

و در مواردی صادقه که

یک کار واجب سخت ضروری ولی بدون اضطرار دارم

یعنی کسی پاش رو نگذاشته رو خرخره ام و منتظرم نیست

کار سختا و دقیقا نمیدونم میخوام و باید چی کار کنم

ابنجور وقتا هی طفره میرم ازش

هی دورادور بهش فکر میکنم و دغدغه اش رو دارم ولی دست و دلم به کار نمیره

هی از دور براش خط و نشون میکشم

هی تو فهرست کارهای روزانه ام میندییمش و شب بدون تیک خوردن باقی میمونه

و هی وقت میگذره (مثل الان که وقت ناب بعد از نماز صبح را دارم صرف ندشتن این متن و موبایل گردی میکنم!!!)

پایان نامه رو میگم

همون هدف دور از دسترسی که ابعادش برام  ناشناخته است، هر چند یکبار صفر تا صدش رو انجام دادم، به جان کندنننننن البته

و عجیبه که یادم میره چقدر سخت بود

تازه با استادی پیگیر و همراه، که هر هفته پیگیر روند کارم بود و مجبور بودم به خاطر رودربایستی هم که شده،  کار را پیش ببرم تا شرمنده نباشم.

چیزی که من واقعا بهش نیاز دارم

در شرایطی که نه کارمند بودم، نه تدبر میخوندم، و نه باردار بودم

فقط یک پسر سه ساله داشتم که وقتی میرفتم تو اتاق تمرکز کنم و بنویسم، از زیر در برام نقاشی میفرستاد و باهام حرف میزد و چقدر اون موقع ها تمرکزم کمتر از الان بود به نظرم

 

خلاصه که درسته الهی دورت بگردم، ولی در مورد پایان نامه، الهی به قلبت نفوذ کنم! 

 

پ.ن. یک دل میگوید بی خیاااال پایان نامه و ارشد دوم بشو

یک ارشد داری، کافیه، 

یک دل میگوید بگذار بعد از تولد بچه، و سپری شدن مرخصی زایمان، که اعتراف میکنم خیلی دل خری ! است. با امدن بچه، همه چیز پیچیده تر میشود. کار و تدبر که تصمیم دارم ادامه داشته باشند، چه چیزی فرق میکند؟ حضور یک دلبند عزیزِ نیاز به مراقبت، فاصله افتادن بین کار و سنگین تر شدنش، و البته از دست رفتن پوئن مثبت شاگرد اولی

 

ولی روحیه ی متنفر از کار نیمه تمامم میگوید تمامش کن و قالش را بکن

چهار ترمه دفاع کن و شاگرد اولیت رو حفظ کن، ... تا دوباره که دو سالی گذشت و سختی کار یادت رفت، فیلت هواس هندستون کنه و بری سراغ دکتری...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۰۳ ، ۰۶:۲۱
Rose Rosy

بهای نعمت

دوشنبه, ۱۵ مرداد ۱۴۰۳، ۰۷:۲۰ ق.ظ

نمیدانم چه طور شد که این طور شد

قطعا "من" در کار نبوده ام

ولی میدانم میشد اینطوری نباشد

و خدا هیچ چیزی به بنده هاش بدهکار نیست

همه بنده ها صفر-بی نهایت به خدا بدهکارند

میشد اینطوری نباشه که باهوش باشم، که معتقدم الحمدلله هستم

میشد اینطوری نباشه که در فلان مدرسه و فلان دانشگاه ها تحصیل کرده باشم و فلان رتبه را داشته باشم

میشد اینطور نباشد که در کلاس تدبر، موفق عمل کنم، شکر خدا ما شاءالله 

یا در کار...

یا همسر خوبی نداشته باشم، یا کلا همسر نداشته باشم...

یا خانواده خوبی نداشته باشم، یا کلا خانواده نداشته باشم...

یا سلامتی... 

یا ایمان و اعتقاد...

یا هزاران و میلیون ها یای دیگر...

گفتم که... خدا هیچ چیزی به بنده هاش بدهکار نیست

خدا بدهکار من نبود که این همه نعمت و عزت بهم داده،

به من!

منِ گناهکار عاصی طلبکار و پرتوقع!!

و اینها اصلا تعارف نیستند. پیش قاضی و معلق بازی؟؟

 

چه شد که اینطوری غرق نعمتم کرد، نمیدانم

ولی میدانم در برابر خدای نعیم مسئولم!

حتی مطمئن نیستم مسئولیتم را درست شناخته باشم

به خاطر همین است که مدت هاست در نماز غفیله، این قسمت از دعای مکارم اخلاق را میخوانم که استعملنی بما تسالنی غدا عنه

و عاجزانه از خدا میخوام کمکم کنه این نعمتها و استعدادها و عزت رو در راهی خرج کنم  که ازم انتظار داره و اون دنیا ازم میپرسه

 

هر چیزی بهایی داره، و من واقعا دوست دارم بهای این همه نعمت را به صاحب نعمت بپردازم

سعی کنم غرور نگیرم

سعی کنم فخر نفروشم

به خودم افتخار نکنم، چون چیزی از من نیست، من هیچ کاره ام 

و سعی کنم این رو باور نه، یقین داشته باشم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۰۳ ، ۰۷:۲۰
Rose Rosy