همه ی من

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

تلنگر

پنجشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۲، ۰۲:۲۵ ق.ظ

چه خوب بود که مادرانه های بی انجام یه «زن» رو خوندم. زنی از جنس خودم. زنی که زنانگیشه و زایندگیش. زنی که به قول خودش مثل درخته، باید بار بده.

چقدر اشک ریختم برای فرشته های کوچکش که نیامدند. چقدر اشک ریختم برای حس مادری زیبایش که به لمس نکشید.

چقدر اشک ریختم و چقدر از خودم و خدای خودم شرم کردم به خاطر این همه ناسپاسی خودم.

به خاطر اینکه وقتی خط دوم صورتی رخ نشان داد، به همسرم گفتم «بدبخت شدیم»

به خاطر هق هق گریه هایی که از نخواستنش میکردم.

به خاطر مسافرتی که با آغوش باز رفتم، بلکه بیفته!

به خاطر غصه هایی که برای ارشدم خوردم. که جان مادر، اگر دیرتر آمده بودی، بیش از اینها منتظرت بودم.

بعد اونوقت، یه کسی در همین شهر ما، یه کس کیه؟ هزاران «زن» در شهر ما و دنیای ما هستند که چشم انتظار خط صورتی کم رنگ هستند. که سالهاست دلشون لک زده برای دیدن خط دوم صورتی کمرنگ.

پسرم رو عاشقانه تر بغل میکنم. 

به اینکه خدای مهربونم، جواب ناسپاسی های من رو با مهربونی تمام داد. 

که حتی ذره ای از اون ماده سمی، وارد بدن گل من نشد و به موقع دنیا آومد. یعنی دنیا آوردنش.

اون وقت من، من بی چشم و رو وناسپاس، بازم ناراحت بودم که چرا سزارین شد! 

منی که باید سرم روب ه سجده شکر میگذاشتم زمین و تا قیام قیامت سرم رو بلند نمیکردم، ته دلم از موهای صورت نوزادم، از کم وزنی و نازیباییش دلم میگرفت.

منِ  ناسپاس بی لیاقت، گاهی داد میزنم سر فرشته ی کوچکم، که چرا پایش رفته روی موهایم. چه طور میتونم این قدر بی چشم و رو باشم؟!!!

گاهی بی حوصلگی میکنم، در حالی که میتونم صبورتر باشم. میتونم و باید!


چه بد بنده ای هستم من.

چقدر دلم میخواد به اندازه این تقریبا سه سال گذشته، که هر لحظه ام لحظه های مادری بوده، از خدا معذرت بخواهم. از خدا ممنون باشم.

چقدر دلم میخواد گریه کنم و توبه کنم.

خدایا من رو ببخش

خدایا ممنون که امشب، این وبلاگ رو پیش روم گذاشتی.

خدایا ممنونم که بی هیچ منتی، بدون اینکه حتی زحمت دعا کردن رو به خودمون بدیم، یه خلق جدید در من به وجود آوردی، اون رو پروروندی، به بهترین شکل. بعد یه تلنگر بهم زدی. که بیدار شو و شکرگزار باش. که اگر ما بخواهیم، همین الان که 37 هفته رو مادر بالقوه بودی، میتونیم به اشاره ای این مادری رو ازت بگیریم. یا میتونیم جزای این همه ناسپاسیت رو با کمی نقص در سیستم بی نقص آفرینش بدیم.

اما خدای مهربون من، با اینکه دید من هنوز بیدار نشدم، باز هم مهربونی کردی. باز هم مهربونی، باز هم من ناشکری کردم. 

میدونستم خدای ما چقدر بهمون لطف کرده. این خلق بی نقص رو بهمون عطا کرده. این موجود مهربون دوست داشتنی رو از وجودمون به خودمون بخشیده. 

ولی هیچ وقت مثل امشب بیدار نشدم . 

مثل امشب اشک ندامت نریختم. 

که اگر بی توبه از دنیا میرفتم، بی شک عذاب خداوند، برای ناسپاسان مهیا است.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۲/۱۵
Rose Rosy

نظرات  (۱)

۱۷ فروردين ۹۳ ، ۱۶:۰۳ فانوس جزیره ...
سلام علیکم
دیدن مشکلات دیگران تلنگر خوبی است برای آدم ،‌ و این اتفاق بیشتر برای ما رخ میده و اتفاق می افتد .. و وقتی برای همسرم تعریف میکنم وقتی که بچه اذیتش می کند و خسته می شود ، بچه را به آغوش می کشد و سفت می فشاردش و خدا را شکر می کند ..
از بچه هایی که مریض می شوند و والدین مضطرب ..
از مریضی هایی که بچه ها دارند و والدین نمیتوانند کاری کنند
و ...
من قبل از این که بچه ام به دنیا بیاد وقتی اینها رو میدیدم ، خصوصا وقتی که خیلی کوچک بودند و بیماری صعب العلاج داشتند ،‌ پیش خودم میگفتم رهایشان کنید تا راحت شوند با این بیماری های متعدد
ولی از وقتی که فرزندم به دنیا آمده می بینم که اصلا نمیشود و سخت است خصوصا وقتی که کاری از دستت بر نیاید ..
عاقبتتون بخیر

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی