همه ی من

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

۴ مطلب در آبان ۱۴۰۰ ثبت شده است

حسب حالی "نوشتیم" و شد ایامی چند

يكشنبه, ۹ آبان ۱۴۰۰، ۱۲:۴۵ ق.ظ

اینجا را باز کردم

با این فکر که بزار ببینم راجع به مریضی دو هفته اخیرمان نوشته ام یا نه؟ وبلاگ را باز کردم و آلان یک ساعت و نیمه دارم مطالب وبلاگ را از قدیمیترین به مطالب جدیدتر میخوانم و میخوانم 

و چه خوب که نوشته ام و مینویسم

 

حالا مطلب امشب چه بود؟ 

گزارش تب و سرفه محیاخانم، به دنبال ملاقات با فرزند تب دار و سرفه کننده ی خواهرجان اولی در خانه مان . 

در حالی که قبلش هم خانه خواهر جان سومی بوده اند و تا کنون ۷ نفر بعد از این ملاقات ها مریض شده اند. سه تا بچه خواهرجان سومی

خود خواهرجان اولی و دخترش

مامان جون

دختر من

 

و خدایا میشه لطفا زنجیره انتقال قطع بشه و دامنه اش به بچه همسایه، بچه فامیل شوهر خواهرجان سومی، .و ... کشیده نشه؟ 

 

پ.ن. چقدر دغدغه دکترا، دغدغه طولانی مدت من بوده

پ.ن‌. چقدر هر سال بهار را گرامی داشته ام. 

پ.ن. چقدر از میهمانی ها و کارهام یادم رفته بود. چه خوب که نوشته ام و مینویسم. 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۰۰ ، ۰۰:۴۵
Rose Rosy

حجاب چشم

چهارشنبه, ۵ آبان ۱۴۰۰، ۱۲:۲۶ ق.ظ

خدایا

کمکم کن

صفحه ای، عکسی، فیلمی، متنی و ..باز نکنم،  نبینم و نخوانم که من را در مسیر رشد قرار نمیدهد. 

 

الهی آمین

 

ختم قرآن جدید شروع کرده ام. اول ربیع حمد اش را خواندم و امروز که ۲۰ ربیع است تا ایه ۱۶ بقره!!

 

مریض بودند و بودیم و خدایا ببخش که "حال" قرآن خواندن نداشتم، اما حال فیلم دیدن و وبلاگ و چرت و پرت خواندن، چرا. 

 

استغفرالله 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۰۰ ، ۰۰:۲۶
Rose Rosy

data science

سه شنبه, ۴ آبان ۱۴۰۰، ۰۱:۲۲ ق.ظ

با اینکه شاید یک هفته هم نگذشته باشد، اما عجیب است که یام نمی آید از کجا شروع شد

 

آشنایی ام با دیتا ساینس را میگویم

یکهو خودم را دیدم، در مرکز مثلثی از عشق اولم : برنامه نویسی، و تخصصم: آمار و ریاضیات

انگار که این رشته را برای من نوشته باشند، که دلتنگ نررسیدن به آرزویم و مهندس نرم افزار شدن هستم (دلتنگ اینکه برای رسیدن به این عشق، تلاش هم نکردم حتی، بماااندد) 

و اینکه حالا این همه آمار خواندیم که چه بشود

 

نمیدانم میشود یا نه

نمیدانم آنقدری تلاش و پشتکار به خرج خواهم داد، یا در حیطه بازار کار موفق خواهم بود یا نه، 

اما این را میدانم که رسیدگی به امور بیمه، محبوب من نیست. من حاضر نیستم یک مقاله بیمه را تا انتها بخوانم، و اینکه به رشته ام علاقه پیدا کردم، به واسطه ی تسلطم بر محاسبات ریاضیات بیمه بود، و ارادتم به استادم. 

 

بگذریم.

ولی این روزها؛ که درباره تلاقی آمار و برنامه نویسی میخوانم، دلم قنج میرود.

من که آمار را، در حدی که دیتا ساینس میخواهد بلدم، به فرض چند تا فرمول یادم رفته باشد

برنامه نویسی را هم کمی بلدم، کدهای پایان نامه ام را خودم نوشتم، با برنامه ای که برای پایان نامه نصبش کردم و برای اولین بار بازش کردم، س استعدادم خوب است

عاشق ور رفتن با کامپیوتر و نرم افزار ها و ... هم که هستم

به نظرم این رشته، این فیلد کاری، همانی است که من میخواهم

 

باز هم میگویم نمیدانم چه میشود

ولی حال دلم این روها با دیتا ساینس خوب است

 

اگر بخواهم دکتری هم بخوانم، وقتی زمینه ی علاقه و کاری ام مشخص شود و در مصاحبه حرفی برای گفتن داشته باشم، اقدام به آزمون و مصاحبه معقول میشود. 

 

الحمدلله علی کل نعمه

الحمدلله به خاطر دیتاساینس

 

خدایا چنان کن سرانجام کار

تو خوشنود باشی و ما رستگار

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۰۰ ، ۰۱:۲۲
Rose Rosy

خواب زده

دوشنبه, ۳ آبان ۱۴۰۰، ۰۴:۴۶ ق.ظ

خواب زده یعنی من

که ساعت ۱۱ میرم تو تخت به نیت خواب

بعد از گپ و گفت با همسر، که پس از ده دوازده روز بیماری، و دور بودن از هم، دوباره به کنار هم برگشتیم، 

شونصد بار گرم شدن، سرد شدن

دستشویی رفتن

تشنه شدن

بالاخره خوابم میبره. 

ساعت دو دخترمان ناله میکنه. بیدار میشم تا ساعت سه خوابم نمیبره. 

سه میام بخوابم، تا چشمامو گرم بشه، پسرمان صدا میکنه

به هر صورت میخوایم و ساعت چهار دوباره دخترک...

الان ۴:۴۰ است و انگشتانم را که یکی را با چاقو اره ای خیلی تیز بریده ام و دیگری کشیده شده به چوب کمد دیواری و پوستش رفته، و خیلی میسوزند را روغن زده ام. 

مقادیر زیادی مورچه که دور آشغال گوشت جمع شده بودند قتل عام کرده ام. چند تکه ظرف جابه جا کرده ام

و الان اگر بخوابم دقایقی دیگر همسر برای نماز بیدار خواهد شد و مجددا ...

 

همین الان مجددا پسرجان فرا میخواندم....

 

و من سرما خورده ام، شب اول قرار ماهانه ام است و دلم دردناک است، دهانم آفت زده ، و نیاز به استراحت دارم. 

 

الحمدلله علی کل حال. حتی حال خواب زدگی...

 

 

فردا، نصف شب نوشت: ساعت 5 رفتم در تخت به قصد خواب، چند بار همسر را برای نماز صدا کردم و بعد خوابم برد

ساعت شش با فریادهای هراسناک، هولناک و و حشتزده پسرک، سراسیمه بیدار شدم...

 

مجددا ساعت 8 با صدای زنگ ساعت، برای کلاس آنلاین پسرک ...

پسرک را بیدار کردم و خودم غش کردم

 

ده دقیقه به ده بود که بیدار شدم، و فهمیدم پسرک گوشی در دست، خوابش برده و نه  و نیم بیدار شده برای کلاس

 

این هم بماند به یادگار...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۰۰ ، ۰۴:۴۶
Rose Rosy