همه ی من

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

۹ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

جزیره

سه شنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۵، ۰۷:۲۶ ب.ظ

آمده ایم کیش. بعد از عمری که دلم میخواسته بیایم اینجا. آمده ایم در حالی که دو روز مانده به سفر را من در بستر بیماری بودم. مسمومیت غذایی که عبارت است از دل درد و بدن درد و تهوع و بیرون روی و بی اشتهایی و کوفت و زهرمار.

الحمدلله الان کمی روبه راهم.

از بس تو عمرمون مسافرت نرفتیم، اون هم از نوع هواییش، نمیدونستیم باید برای بچه ها هم شناسنامه ببریم که از کجا معلوم سارا رو ندزدیده باشیم؟! داستان شده بود تا اینکه با منت و التماس کارمون رو راه انداختند و ما سوار هواپیما شدیم. وگرنه باید به خواهرجان میگفتم جلدی بپره خونمون ، از قفل های متععد رد بشه،₩

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۵ ، ۱۹:۲۶
Rose Rosy

هنر نمیباشد...

چهارشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۲۸ ق.ظ

میگوید و میگوید و میگوید.

از رنجشی که سالها پیش برایش پیش آمده. از گریه ها و ختم یاسینهایی که گرفته. از دلش که شکسته، از حلالی که نمیکند.

گوش شنوایی شده ام برای درد دلش. از دو نفر از فامیلمان که به حسن نیت و مهربانی و همه چیز دانی و حلال مشکلات بودن معروف اند رنجیده. میگوید ان دنیا حرف دارم باهاشون. کار ندارم چه کسی درست گفته و حق با که بوده. واقعیت اینه که پیرزن ۷۰ ساله گریه ها کرده ازین بابت. 

میترسم. از اعمال خودم میترسم. نکند دلی را شکسته ام و خبر ندارم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۵ ، ۰۰:۲۸
Rose Rosy

عقدکنون

دوشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۲۷ ق.ظ

پسرعمومون هم به سلامتی و میمنت داماد شد. شکر خدای مهربان. ان شاالله که خوشبخت بشن.

پ.ن: چرا من وقت جاری شدن خطبه عقد احساساتی میشم و گریه ام میگیره؟ 

موقع عقد خودم که رسما داشتم زار میزدم!! کسی نمیدونست فکر میکرد منو به زور نشوندن سر سفره عقد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۵ ، ۰۰:۲۷
Rose Rosy

تصویر دقیق

دوشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۲۵ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۰ دی ۹۵ ، ۰۰:۲۵
Rose Rosy

الاکلنگ فصلها

دوشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۰۸ ق.ظ

۲۹ تا تابستونه که باورم نمیسه زمستون هوا چقدر سرده

و دست بر قضا ۲۹ تا زمستون هم هست باورم نمیشه اندک زمانی قبل/بعد بوده/خواهد امد که با یک لا لباس زیر کولر و پنکه شرشررر عرق میریزیم.

هشتگ من تابستون رو دوست دارم، بیشتر هم بهار!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۵ ، ۰۰:۰۸
Rose Rosy

تولدش مبارک

سه شنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۰۶ ق.ظ

شب تولدش، هیچ کاری نکردم. نه پولی در حسابم داشتم که بخوام هدیه بخرم، نه دست و بالم به خاطر بچه ها و سرمای هوا و آلودگی هوا باز بود که خریدی بکنم یا تدارکی ببینم. صبح تا شب یک عدد سارای بیدار رو منیج میکردم. حتی خواستم کباب تابه ای مورد علاقه اش رو بپزم، پیاز نداشتیم. تبدیل شد به پای چوپان. خواستم با پودر کیک آماده کیک بپزم که بقالیمون حتی یک دونه هم نداشت.

شب همسر جان از سر کار اومد. فقط یه تولدت مبارک گفتم و تمام. بنده خدا سراغ کادوش رو گرفت، گفتم نتونستم جایی برم. گفت ۳۶۵ روز فرصت داشتی😐

امممما صبح روز تولد، به یاری خدا، خواهر و برادر تا دیرتر از همیشه خوابیدند. سریع السیر کیک پختم و کرفس هایی که صبح همسرجان خریده بود شستم و خرد کردم و تفت دادم. میوه ها و سبزیجات رو هم که خریده بود جابه جا کردم. زنگ زدم به مادرشوهر جان.دعوتشون کردم برای شام. گفتم که همسر نمیدونه. بچه ها یکی یکی بیدار شدند. مشغول بودیم: صبحانه و تمیز کردن خونه و اماده کردن سالاد و غذا. کیک رو یک دستی، سارا به بغل خامه کشی کردم و روش ترایفل ریختم. ظرف میوه رو سپهر چید.

ساعت ۷ شب همه کارام رو کرده بودم. زنگ زدم به خواهرشوهر، تازه راه افتاده بودند. بچه ها رو سریع اماده کردم و پریدیم یه بازی رازجنگل خریدیم . بازی نوستالژی دوران کودکی همسر جان با خواهرش. دو تا مغازه موبایل هم سر زدیم برای قاب تبلت که نبود و برگشتیم خونه.

خانواده مادرشوهر، پدرشوهر و خواهرشوهر جان ساعت ۸ اومدند. قبل از همسر جان. وقتی همسر رسید چراغ ها رو خاموش کردیم و فشفشه روشن کردیم. کاملا غافلگیر و خوشحال شد. 

شام خوشمزه کم نمک و کم ابلیمویی خوردیم و بعد کیک و چای. همسر و خواهرش بدون معطلی سرگرم بازی شدند.

همسرجان خوشحال بود. میگفت سراسر امروز رو دمغ و حال گرفته شده بوده. میگفت میخواستم اس ام اس بزنم بگم برای تولد سال بعدم یه کار خوب کن!


خدایا شکرت که کمکم کردی همسر جانم رو خوشحال کنم. او اونقدر مهربونه و همیشه منو شرمنده میکنه که من حالا حالا حالا نمیتونم جبران کنم. 



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۵ ، ۰۰:۰۶
Rose Rosy

بازیافت احساسات

پنجشنبه, ۲ دی ۱۳۹۵، ۰۱:۰۶ ق.ظ

یکی یکی وقایع پنج سال گذشته زنده میشوند و جلوی چشمم رژه میرن.

من چقدر خوش خیال بودم که برای همه کم محلی ها بی احترامی ها و بی ادبی هاش عذر و بهانه میتراشیدم و سعی در محکم کردن روابط میکردم.

کاش صبح بلند بشم و این افکار تموم شده باشند. یکجا خوندم که نوشته بود فکر کردن غیرارادی ترین کار ما ادماست. خسته شدم از بس این چند روز با خودم حرف زدم و فکر کردم. از متلک گفتن و  مقابله به مثل کردن، تا توجیه و غیره و غیره. 

از دست خودم حرص میخورم که گاهی به اینکه تلفن رو بردارم و احوال پرسی کنم هم فکر میکنم. یا حرصی میشم از خودم وقتی از حراج فلان مارک لباس بچه خبردار میشم، اولین فکری که به ذهنم میرسه اینه که به فلانی هم بگم . چون میدونم برای بچه اش ازین مارک میخره.

فکر میکنم باید دست به قلم بشم. همه را بنویسم. همه همه را. تا دلم ارام بگیره و خالی بشه ازین حجم فکر و خیال. بعد ریز ریز کنم و بفرستمش به پلاستیک بازیافت.

جاش محبت پر کنم. محبت به ادمهای لایق و بامعرفت. 

ان شاالله. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۵ ، ۰۱:۰۶
Rose Rosy

یلدای خاطره مند

پنجشنبه, ۲ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۵۷ ق.ظ

اولین یلدای گرامی داشته شده تو خونه بخت بعد از نه سال. 

فکر میکنم ازون جایی شد که با خودم گفتم خودم همت میکنم و شب یلدا میسازم. به قول گیس گلابتون زنان پاسبانان سنتها هستند. پس با بارک شکلاتی انار و ژله الوئه ورا با انار و بوقلمون کف قابلمه ای یلدا ساختیم.

همسر جان هم با یه دسته گل قشنگ و یک جعبه رلت جان جان و یک دست لباس خیلی جااان جان خونه اومد.

برادر مهربان همسر هم در پی رویدادهای اخیر، یک ساک خشکبار یلدایی اورد دم خونه. یک جعبه ترمه ای خوشگل اجیل و باسلق و قیصی، یک بسته گر و یک بسته پشمک. توی یک ساک محکم و خوب.

یلدای قشنگی داشتیم. عکس گرفتیم و خندیدیم و خوردیم و خوش گذشت.

خدا را شکر.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۵ ، ۰۰:۵۷
Rose Rosy

الحمدلله علی کل حال

چهارشنبه, ۱ دی ۱۳۹۵، ۰۱:۴۷ ب.ظ

گاهی که یه ناراحتی پیش میاد، جسمی یا روحی، به این فکر میکنم که زندگی قبل از این قضیه چقدر زیبا بوده و من حواسم نبوده. به خودم میگم اگر این مساله حل بشه دیگه شاد شاد خواهم بود. اما تجربه ثابت کرده وقتی هم همه چی اوکیه، این نفسراماره دیوونه گاهی الکی بهانه میگیره و خوشی ها رو ناخوش جلوه میکنه.

نمونه اش آفت دهانم بود که یک ماه بود امانم رو بریده بود‌. با خودم میگفتم یعنی اگه این خوب بشه من دیگه هیچ غصه ای نخواهم داشت.

یا این روزها. که اون فکر و خیال مسخره احاطه ام کرده و مثل یه غم بزرگ قلبم رو فشار میده. 


خدایا شکرت به خاطر سلامتی.

خدایا شکرت به خاطر صلح و دوستی.

خدایا شکرت برای نعمت حیات.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۵ ، ۱۳:۴۷
Rose Rosy