گذشت.
خب ظاهرا دوره ی گرامیداشت تولد، ده ساله بوده، با احتساب یک سال قبل از عقد، یازده ساله خیرش رو ببینی.
خب من در طول سال فقط یک کادوی تولد میگرفتم از همسرجان که اونم بحمدلله ظاهرا تعطیل شد. وگرنه روز مادر و عیدی و سالگرد ازدواج و استغفرلله ولنتاین و غیرو که اصلا در قاموس ایشان نمیگنجید از روز ازل.
بد هم نشد. دیگه کل سال به "امسال برای تولدش چی کار کنم که خوشحال بشه و جدید باشه" فکر نمیکنم، خلاص.
من در تولد اوشون، دستم خیلی بسته بود. نه فرصت و مجال بیرون رفتن رو دارم با وجود بچه ها، نه بودجه ای برای خرید هدیه، و هم اینکه اوشون خریدهای من رو عمدتا قبول ندارند و تجربه های تلخ گذشته اعتماد له نفس خرید هدیه ی کاربردی رو از من گرفته. بنابراین هرسال دست به دامن خلاقیتم میشم و از خودم و خونه مایه میزاشتم تا همسرمحترم مربوطه را هم غافلگیر کنم و هم خوشحال.
هیجانش رو هم خودم دوست داشتم.
یادش به خیر.
گذشت.