همه ی من

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

۳ مطلب در فروردين ۱۴۰۰ ثبت شده است

تولد 34 سالگی

جمعه, ۲۰ فروردين ۱۴۰۰، ۰۲:۲۲ ق.ظ

از دیشب شروع شد، یعنی از دیروز صبح، یعنی خیلی قبل ترش، بچه ها روز شماری میکردند برایش

اما دیروز صبح شروع کردیم به پخت کیک و تزیین

عصر کیک خوردیم و چای و کادوی همسرجان. (از همان همیشگی ها J)

شب تا دیر وقت مشغول کار بر روی پروژه ی کلیپ ماعون بودم

سحری خوردم و خوابیدم

برای نماز کورمال کورمال بیدار شدم و دوباره خوابیدم.

صبح 10:30-11 بود که بیدار شدم، تبریک های تولد را جواب دادم،

صبحانه ی بچه ها، جلسه قرار قرآنی، حمام، چند تماس تبریک تولد، دعوت از جاری جان، برای شام، نهار خانواده، راهی کردن خانواده به سوی انجام کارهایشان و در نهایت خونه ی مامان بزرگ،

شروع به نطافت خونه کردم

نرگس اومد پیشم، من ظرفها رو میشستم و غذا رو میپختم

خونه رو گردگیری کرد و جاروبرقی کشید

وقت مشاوره تصویری داشتم. انجام شد

با نرگس و زهرا خانم رفتیم خرید، حراجی مغازه حجاب، خرید های خوبی کردم

امدیم خانه، ایمان و بچه ها و محمدصدرا خونه ی ما بودند.

هنوز کامل جاگیر نشده بودم که مهمون هامون اومدند. با کیک و کادوی تولد J

نماز و افطار و دورهمی و شام و ساعت دوازده بود که رفتند.

از بعد رفتن مهمونا وارد فردا میشیمJ

سپهر از یک کلمه ی : باید حضوری بره، تا ته ماجرای مشاور رو خوندن و طبق انتظار مخالفت کرد

براش با دلیل و مدرک و همدلی و شوخی و کلا هر راهی که بلد بودم، البته با توسلات فراوان، توضیح دادم ضرورت و بدیهی بودن کار رو. ظاهرا داره قانع میشه.بعد از آماده سازی یک لیست بلند بالا و جامع از فحش های اکتسابی و اختراعی، از بیشعور گرفته تا بت پرست، فعلا مشکلش اینه که چرا یه غریبه باید از زندگی ما با خبر بشه؟؟

بچه ها نزدیک یک خوابیدند و من اومدم سراغ کلیپ جان ماعون جان. کارهای نهاییش رو کردم و الان داره خروجی میگیره.

پس لپ تاپ را با خروجی گرفتنش تنها میکذارم تا راحت به کارش برسد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۰۰ ، ۰۲:۲۲
Rose Rosy

خواب صبح ۱۹ فروردین

پنجشنبه, ۱۹ فروردين ۱۴۰۰، ۱۲:۱۲ ق.ظ


خواب دیدم مامان جان یک عالمه هدیه به من و لیلا خانم داد.
با هم مسافرت بودیم
قبلش لیلا خانم اینا انگار یک هفته مرند پیش مامان اینا بودند.
اقا احسان داشت نمازش رو میخوند
محدثه و مامان جان همش طعنه میزدند به لیلا خانم

از من هی تکه های نقره میریخت زمین
و جمع میکردیم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۰۰ ، ۰۰:۱۲
Rose Rosy

فروردینوشت

دوشنبه, ۱۶ فروردين ۱۴۰۰، ۱۲:۱۰ ق.ظ

۳۰ اسفند
شب قبلش ساعت ۴ خوابیدم
صبح ۷ و نیم بیداری
بقیه ی خانه تکانی
حمام
ظهر برای سال تحویل مسجد فائق، شهدای گمنام
بعد از ظهر جمع و جور
عصر حرکت به سمت قم
شام و خواب خونه سمیه اینا

۱ فروردین
صبح عید دیدنی خونه عموجان
نهار با سمیه اینا مهمان زینب، پارک سرو، نزدیک جعفریه
بعد از ظهر گاوداری
عصر خونه زینب اینا
شب خونه مامان اینا

۲ فروردین
صبح پاک کردن و تفت دادن کنگر ها
شستن لباس ها
ظهر خورشت کنگر پختم
بعد از ظهر عید دیدنی خونه عمومحمدرضا
غروب حرم
شب پردیسان

۳ فروردین
صبح آماده سازی وسایل پیک نیک
ظهر آقا احسان اینا رسیدند از تهران
ظهر پیک نبک با سمیه، زینب، لیلاخانم اینا و زهرا وحدانی صحرا و کوه طغرود، اطراف جعفریه، به صرف املت، پسرها چندین و چند بار کوه را بالا پایین کردند.
 شب پردیسان با اقااحسان اینا. بدوبدو و بازی بچه ها.

۴ فروردین
صبح خانه و اماده سازی نهار
اقاایمان رفت روغن ماشین و عطاری
اقااحسان با بچه ها پارک
من و لیلادخانم خانه

نهار تو حیاط
بعد از ظهر جواب آزمایش بابا رو گرفتیم
شیرینی خامه ای گرفتیم
یه سر پارک جوان زدیم افتضاح بود.
رفتیم پارک سر خیابان شهروند، وتا بعد از نماز مغرب آنجا بودیم
نماز رو روی زیر انداز خوندیم
شام هم املت مونده از دیروز و کوکوی سبزی لیلا خانم و دمی باقالا خوردیم.

۵ فروردین
صبح ۳ تا بچه ها رو گذاشتیم خونه سمیه
چهارتایی رفتیم بازار
نهار فلافل و سمبوسه از بازار گرفتیم
بچه ها رو برداشتیم رفتیم پارک سر خیابان شهروند دوباره
نهار و چای خوردیم
اومدیم خونه وضو گرفتیم
نماز رفتیم حرم
لیلا خانم حالش بد شده بود انگار
اومدیم خونه براش ابجوش با عرق شاهسپران درست کردم
شام و تلوزیون و تخمه

۶ فروردین
جارو پارو و عوض کردن پرده ها و تمیزکاری آشپزخانه و جمع آوری وسایل
نهار از خانه معلم خریدیم
کنار رودخونه نهار خوردیم
بعد رفتیم دریاچه نمک
و بعد با کمی فاصله زیر انداز پهن کردیم و چای و کیک و تخمه
با غروب آفتاب حرکت به سمت تهران (الان تو ماشین هستیم)
حدود ساعت ۹::۱۵ رسیدیم خانه
شب شام نخورده خوابیدم

 ۷ فروردین
سحری بیدار شدیم با ایمان.
چند لقمه خوردم
سوره هود رو المیزانش رو خوندم
خوابیدم و روز بسیار بی انرژی و بی انگیزه ای داشتم
سه بار لباسشویی روشن کردم
غرغر سر بچه ها
نهار خودشون املت درست کردند واسه خودشون

۸ فروردین
مشغول کارهای خانه
غروب مدیر قبلی ساختمان اومد برای تحویل کارهای مدیریت ساختمان نرگس
شام به مناسبت تولد امام زمان لازانیا پختم


۹ فروردین
سحری خواب موندیم و در حد چند قاشق قاووت و اب خوردیم
 صبح یک جلسه بیت را همراه با کتاب گوش دادم و تجربه ی خوبی بود. حیفم اومد بقیه اش رو اینطوری پیش نرفتم
نماز ظهر رفتیم مسجد فائق 
بعد از ظهر خوابیدم و بچه ها و ایمان رفتند کارواش
شاید بعد از اینکه بیان بریم دیدن عموجان و خدیجه زن عمو



خواب،۹ فروردین: اماده شده بودیم بریم حرم، برنامه به هم خورد و قرار شد اقای نجفی اینا بیان. من از اینکه بهم نگفته بودند ناراحت شدم و گریه کردم.


خواب ۱۲ فروردین
تعمیرات داست خونه. در آسانسور و داخلش
حیاط و ...
ازدواج کردم!
بدون اجازه همسایه سارا کفشای محمدصدرا رو پوشید و محمدصدرا هم با ما اومد پیش  کارگرا
میخواستیم بریم یه زمین دیکه. همگی پشت نیسان سوار شدیم. شامپو قرار بود بفرشم‌ ارگزینا که دست به دست میفروشند

خواب هامو که میخونم، باورم نمیشه اینا خواب من هستند. اگر ننوشته بودم که فراموش میکردم. کما اینکه حتی وقتی نوشتم هم فراموشسون کردم و باورم نمیشه اینا خواب من بودند


۱۶ فروردین
خواب دیدم باید دکترا بخونم و معاون رئیس جمهور بشم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۰۰ ، ۰۰:۱۰
Rose Rosy