تولد 34 سالگی
از دیشب شروع شد، یعنی از دیروز صبح، یعنی خیلی قبل ترش، بچه ها روز شماری میکردند برایش
اما دیروز صبح شروع کردیم به پخت کیک و تزیین
عصر کیک خوردیم و چای و کادوی همسرجان. (از همان همیشگی ها J)
شب تا دیر وقت مشغول کار بر روی پروژه ی کلیپ ماعون بودم
سحری خوردم و خوابیدم
برای نماز کورمال کورمال بیدار شدم و دوباره خوابیدم.
صبح 10:30-11 بود که بیدار شدم، تبریک های تولد را جواب دادم،
صبحانه ی بچه ها، جلسه قرار قرآنی، حمام، چند تماس تبریک تولد، دعوت از جاری جان، برای شام، نهار خانواده، راهی کردن خانواده به سوی انجام کارهایشان و در نهایت خونه ی مامان بزرگ،
شروع به نطافت خونه کردم
نرگس اومد پیشم، من ظرفها رو میشستم و غذا رو میپختم
خونه رو گردگیری کرد و جاروبرقی کشید
وقت مشاوره تصویری داشتم. انجام شد
با نرگس و زهرا خانم رفتیم خرید، حراجی مغازه حجاب، خرید های خوبی کردم
امدیم خانه، ایمان و بچه ها و محمدصدرا خونه ی ما بودند.
هنوز کامل جاگیر نشده بودم که مهمون هامون اومدند. با کیک و کادوی تولد J
نماز و افطار و دورهمی و شام و ساعت دوازده بود که رفتند.
از بعد رفتن مهمونا وارد فردا میشیمJ
سپهر از یک کلمه ی : باید حضوری بره، تا ته ماجرای مشاور رو خوندن و طبق انتظار مخالفت کرد
براش با دلیل و مدرک و همدلی و شوخی و کلا هر راهی که بلد بودم، البته با توسلات فراوان، توضیح دادم ضرورت و بدیهی بودن کار رو. ظاهرا داره قانع میشه.بعد از آماده سازی یک لیست بلند بالا و جامع از فحش های اکتسابی و اختراعی، از بیشعور گرفته تا بت پرست، فعلا مشکلش اینه که چرا یه غریبه باید از زندگی ما با خبر بشه؟؟
بچه ها نزدیک یک خوابیدند و من اومدم سراغ کلیپ جان ماعون جان. کارهای نهاییش رو کردم و الان داره خروجی میگیره.
پس لپ تاپ را با خروجی گرفتنش تنها میکذارم تا راحت به کارش برسد.