همه ی من

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

۴ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

شتر در خواب بیند پنبه دانه

شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۸، ۰۸:۰۰ ق.ظ

خواب و خیال های ۱۷ بهمن ۹۷ برای بورسیه ژاپن

 

(عکس کیمونو)

یه دونه ازینا میخرم، مشکی با گل های صورتی و سفید و آبی، با روسری و ساق دست فیروزه ای، رنگ گلهاش
یه ست روسری و ساق دست صورتی هم میگیرم. ان شاالله

وسایل خونمون رو توی اون خونه میگذاریم. بعد از دوسال ، وقتی برای تعطیلات ایران هستیم یک خونه چهارخوابه با حیاط و پارکینگ و باصفا میخریم. 
پنجره دوجداره، کف پارکت، آشپزخانه بزرگ و پر از کابینت، خونه نورگیر و روشن، تراس پر از گل، 
ان شاالله.

زبان ژاپنی رو عالی یاد میگیرم و انیمیشن ها رو به زبان ژاپنی نگاه میکنم.

تو دانشگاه، بهترین دانشجو هستم که همه ی اساتید برام احترام و ارزش زیادی قایل هستند، درست مثل اِکو، که همه از خوب بودن درسم و دانشجوی خوبی بودنم تعریف میکنند.

رستوران ژاپنی که با همه پذیرفته شدگان میریم ، مانتو مشکی بلنده رو میپوشم، با شلوار کرمی، شال قهوه ای که ایمان خریده، با کفش قهوه ای ۱۴۰ تومنیه که از سپهسالار گرفتیم با کیف قهوه ای جدیدم میرم. ان شاالله
اگر سرد بود هوا،  پالتو قهوه ای چهارخونه ام رو که با پارچه پشمیم ان شاالله میدوزم میپوشم.

خدایا من خیلی دوست دارم برم ژاپن دکترا بخونم و استاد دانشگاه بشم. لطفا کمکم کن تو این راه موفق باشم. با خیر دین و دنیا و سلامت خودم و عزیزانم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۸ ، ۰۸:۰۰
Rose Rosy

قران میخوانم، پس هستم

دوشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۵۱ ق.ظ

خواهر جان سومی، با یه بچه یک ساله و دو بچه چهار و ده ساله ی به هم ریزاننده ی خانه، از نامرتب بودن خانه، سر در گمی لباس ها، کارهای نیمه تمام، نیاز به تمیز کاری عمیق خانه، و ... گله دارد.

روز قبل ترش درباره ی اشفتگی وضع ظاهری، بی هدف بودن، سرگردان و نارضایتی از خود و زندگی صحبت میکردیم.

صحبت هاش، درد دل من بود، قبل از کلاسهای تدبر در قرانم. همان قدر اشفته، همان قدر سردرگم، ناراضی از وضع خود و زندگی و مهم تر ازون اینده.

بهش توصیه کردم با قران مانوس بشه. همان توصیه ای که خواهر جان اولی که الان حدود نیمی از قران رو حفظ کرده در ابتدای شروع دوره قران بهم گفت. که قران ارامش میده، رنگ زندگی رو عوض میکنه.

بهش گفتم من تا همین چند وقت پیش اصلا خوشحال نبودم. میگشتم، میخندیدم، حرف میزدم، اما اصلا خوشحال نبودم. 

ولی الان هستم. الحمدلله. 

الان اوضاعم خیلی بهتره. هر چند وقتی کل کتابهای درسی و جزوات و ... رو دادم همسر ببره انباریِ سر کارش، غم به دلم چنگ انداخت، هر چند هنوز  وقتی اسم انجمن بیمه میشنوم یا امار، یا خارج! یا دکترا! یا میدان هفت  تیر! یا خیلی کلید واژه های دیگه ، یه جوریم میشه، ولی در کل خوبم. دلم به ارامش قران گرمه. به خیر و برکت زیر پرچم قران. 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۸ ، ۱۱:۵۱
Rose Rosy

شناگر ماهر

پنجشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۸، ۰۴:۲۸ ب.ظ

جلسات شنا با مربی اولم، و در ساعت یازده و نیم تا یک برگزار میشه. در کلاسی چهار نفره که یکی ازین چهارنفر یه دختر کوچولوی خوشمزه پنج ساله است. خدا رو شکر پیشرفتم عالی بوده. اثری از ترس قبلی باقی نمونده و خوشحالم که خودم رو با ترسم به چالش کشیدم و ازش یه نقطه ی قوت و یه توانایی و مهارت ساختم، به لطف و کمک خدا. 

دیروز مربیم میگفت: امروز چی زدی که اینقدر عالی شدی؟ angel

فقط هنوز بدنم به سیستم ورزشکاری کاملا عادت نکرده و کمی زود خسته میشم. باید خودمو ببندم به موز و قاووت و پسته و شیر و کلا مقویجات مجاز خوراکی smiley

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۸ ، ۱۶:۲۸
Rose Rosy

دشمن

پنجشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۸، ۰۴:۲۳ ب.ظ

The enemy

نوشته ی

 Desmond Bagley

منتشر شده در سال ۱۹۷۷

انگلستان.

داستان با یک جریان اشنایی عاشقانه ساده شروع میشه و با رازهای امنیتی زیادی ادامه پیدا میکنه. داستان مربوط میشه به ازمایشهای بیوتروریسم و بمب های بیولوژیکی و در انتها نیز قهرمان داستان نیز که تونسته بود پرده از راز این ازمایشهای دستکاری ژنتیکی برداره، خودش قربانی این تحقیقات خطرناک میشه و سرطان میگیره. 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۸ ، ۱۶:۲۳
Rose Rosy