همین که غروب جمعه است و تنها در خانه ام برای گرفتگی دل کافیست
حالا بگذار کنارش:
قضیه ی حال گیری دیروز جاری
سیل در چند استان کشور و کشته شدن مردم و بی خانمان و بی ماشین شدنشان و ...
حال ناخوش پدرشوهر خواهر، که پس از سکته زمین گیر شده و شرایط سخت چند ساله شان سخت تر شده
حال ناخوش مامان جون، و مهمانی صد نفره گرفتنش با این عنوان که: بذار تا هستم همه را یک بار دیگر جمع کنم. و ما که طبق معمول نیستیم...
مشق هایم مانده و خونه خالیه و جون میده برای مشق نوشتن اما تمرکز ندارم
زنگ زدیم بریم دیدن زن عمو که نبودند.
پریود هم هستم دیگه نور علی نور...
امشب، شب اول محرم است و خانه سیاه پوش شد به احترام عزای امام حسین
بازین چه شورش است که در خلق عالم است...
بعدنوشت: الحمدلله به خاطر نعمت ولایت و امامت و الحمدلله ویژه به خاطر دعاهای وارده از ائمه.
دعای سمات خواندم و گریه کردم و سبک تر شدم...
بچه که بودیم همیشه دعای سمات هروب جمعه پخش میشد از خانه و الان سالهای سال بود که نخوانده و نشنیده بودمش.
امام همه ی دلگیری هایم را از پیش میدانست و در دعا ذکر کرده بود. از دسترسی نداشتن به امام تا گلایه از قرین سوء و تا اصلاح امور مسلمین و شفای مریضها و خیلی دعاهای دیگه که شاید خودم حواسم نبود و بلد نبودم، اما حواس امام هست و برای غروب جمعهی دلگیر قرنهای متمادی، نسخه شفابخش تجویز کرده است.
الحمدلله علی کل نعمه