همه ی من

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

۱۶ مطلب در مرداد ۱۴۰۱ ثبت شده است

سپاسگزاری

دوشنبه, ۳۱ مرداد ۱۴۰۱، ۰۸:۱۰ ب.ظ

خدایا بابت خونه ی قشنگی که توش زندگی میکنیم از تو متشکرم. 

بابت خونه ی قشنگ تر، بزرگتر و حیاط دار دو طبقه ای هم که به فضل تو ان شاءالله خواهیم خرید، پیشاپیش از شما بسیار بسیار سپاسگزارم. 

 

نذر میکنم خونه بخریم توش یه روضه امام حسین یا جشن غدیر/ نیمه شعبان یا هر دو بگیرم. ان شاءالله

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۰۱ ، ۲۰:۱۰
Rose Rosy

کلید حل مشکلات گم شده!

يكشنبه, ۳۰ مرداد ۱۴۰۱، ۰۸:۳۶ ب.ظ

میدانی یکی از مشکلات من چیست؟ 

اینکه راه حل مشکلاتم را موبایل میخواهم

و خب وقتی مساله دستور پخت غذا، پیدا کردن راه مناسب، اطلاعات راجع به فلان موضوع، روش نگهداری جوجه اردک*، ارتباط با دوستان و اینجور چیزا باشه، خوب عمل میکنه

اما وقتی مشکل سردرگمی باشه و بین بچه دار شدن یا دانشگاه رفتن مونده باشم، نه تنها هیچ راه حلی براش نداره، بلکه بدترش هم میکنه. 

 

 

* جوجه اردک هایی که امروز همسر موقع رفتن به سرکار، تو خیابون و در جعبه پیدا کرد و به عنوان بچه سرراهی به خونه آورد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۰۱ ، ۲۰:۳۶
Rose Rosy

دنیا خواهی؟!

شنبه, ۲۹ مرداد ۱۴۰۱، ۰۸:۵۴ ب.ظ

گفته بودم فکر خرید خانه دارد دیوانه ام میکند؟ 

 

و فکر بچه دار شدن یا نشدن

 

و فکر ارتقای شغلی همسر که بسنده نکند به کارفعلی و از هنرش در زمینه های دیگر غیر از کتاب استفاده کند و درآمد و فعالیتش بیشتر شود

 

از طرفی قرآن میخوانم و منع از دنیا خواهی ها در قرآن خجالت زده ام میکند.

 

شدیدا احساس تنهایی میکنم. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۰۱ ، ۲۰:۵۴
Rose Rosy

دیوانه شو دیوانه شو

يكشنبه, ۲۳ مرداد ۱۴۰۱، ۰۷:۱۰ ق.ظ

چند سالیه که فکر خرید خانه، مانند موریانه داره مغزم رو مییخوره

و روز به روز هم - با تشدید گرانی ها و درجا زدن درآمد- بیشتر میشه

مخصوصا وقتی از چپ و راست خبر خانه های متعدد خریدن چند نفر از اقوام رو میشنوم خیلی به فکر فرو میرم. 

میدونم که این فکر و خیال ها اشتباهه. 

یک عالمه بلدم که نباید اینقدر به فکر خرید خانه باشم و نگران معیشتمون

اما شیطان هم دست بردار نیست. 

 

آینده، نگرانم میکنه

وضعیت شغلی همسر، ثبات ندارد و پیشرفت قابل ملاحظه ای توش دیده نمیشه. همسر هملن کارهایی را میکند که ده دوازده سال پیش. با این تفاوت که دستمزدش زیاد بالا نرفته. 

این ها را که فکر میکنم هم از خودم خجالت میکشم . هم نگران میشوم. هم به هیچ کس حرفی نمیتوانم بزنم. 

فکر خرید خانه، دیوانه ام میکنه

اصلا اصلش برای خرید خانه است که میخواهم بروم دانشگاه و کار کنم. که اگر به حرف استاد جان سابقم باشد، کار اشتباهی میکنم. مگر من مسئول معیشت خانواده ام؟ 

 دلم قنج میزنه برای بچه دار شدن و سنم به سرعت دارد اعداد خطرناکی را نشان میدهد.

کاش اینقدر فاصله بچه ها زیاد نبودند و من اینقدر دل دل نمیکردم..

 

ذهنم بسیار مغشوش است و فکر خانه خریدن و ارتقای شغل همسر و فرزند آوری و دانشگاه بروم بعدش چه؟ دیوانه ام میکند......

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۰۱ ، ۰۷:۱۰
Rose Rosy

خواب و بیدار

چهارشنبه, ۱۲ مرداد ۱۴۰۱، ۰۹:۳۳ ق.ظ

دعواهای ناکرده ی درون ذهنم را در خواب کردم.
حرف های ناگفته را در خواب گفتم و شنیدم. توهین های ناشنیده را در خواب کرد.
حتی گلایه های ناکرده به برادرشوهر را در خواب کردم.

خانه ما بودند. البته خونمون، خونه قدیمی نیروگاه بود.
سرش درد میکرد و تو قیافه بود. بعد از مدتی اومد در جمع مهمانی. پرسیدم سرت بهتر شد؟ گفت نه! شمال میخواد. میاین با هم بریم شمال؟
گفتم اگه مامانش موافق باشه ما هم خرفی نداریم. و راستی همسر هم آخرین بار از مامانش پرسید، گفت بیاین.
گفت: آهااان! مامانش دلش نخواسته وقتی ما میریم شمال، شما تنها تو تهران بمونین، دلتون بگیره!!
گفتم چرا اینجوری منفی فکر میکنی؟ چرا اینقدر بدبینی؟
گفتم: من هیچ وقت بد تو رو نخواستم. هیچ وقت. خدا شاهده

یادم نیست چی جواب داد
میگفت و میگفتم
رفت لباسش رو پوشید که برن
با لحن بد و تسخر آمیزی گفت: خوش اومدم. زحمت کشیدم...
سرش رو گرفتم، گفتم خدا وجود داره و داره میبینه.
و رفتم تو آشپزخونه و در رو بستم.
اونم رفت

شوهرش بدو بدو اومد خداحافظی کرد و رفت دنبالش.
اومد از من عذرخواهی کنه. همسر هم بود
گفتم خیلی ازتون گلایه دارم آقافلانی... 

گفت از من؟ 
گفتم بله...اون وقتایی که به همسر به عندان عیدی بچه ها پول میدادین... چقدر به همسر گفتم بگو اینکارو نکنه. بالاخره یه روز میفهمه و ما بد میشیم.
تعجب کرد، گفت واقعا میگفتین؟
گفتم: همسر شاهده و  همسر هم تایید کرد
گفت: فهمید! و گفت (به کنایه) برات کار میکنه که بهش پول میدی... ؟!
گفتم شما زن و شوهرید. از دست هم دلخور بشید دو دقیقه دیگه یادتون میره. این وسط برای ما بدمیشه


 بیدار شدم...

 

 

با جزییات نوشتم که از ضمیر ناخوآگاهم بیاد بیرون و تبدیل نشه به کابوس همیشگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۰۱ ، ۰۹:۳۳
Rose Rosy

اینجا مشق‌های یک نفر مانده!

سه شنبه, ۱۱ مرداد ۱۴۰۱، ۱۲:۳۵ ق.ظ

روزها در تکاپوی روز و هیاهوی بچه ها، به خودم وعده ی شب بیدار ماندن و مشق نوشتن میدهم. 

شب خوابم می آید و ترس صبح خوابم ماندن دارم. (مثلا فردا که وقت سنجش کلاس اول ساراست و نباید خواب بمانیم)

صبح زود هم چشم هایم به زور چوب کبریت باید باز بمانند

و دوباره روز از نو... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۰۱ ، ۰۰:۳۵
Rose Rosy

چله زیارت عاشورا

سه شنبه, ۱۱ مرداد ۱۴۰۱، ۱۲:۳۳ ق.ظ

از اول ماه ذی الحجه، چله ی زیارت عاشورا گرفته ام که تا روز عاشورا یا فردای آن تمام شود. به نیت یک سری حاجات مهم کلی و جهانی، یک سری حاجات شخصی


به نیت
سلامتی امام زمان
گره گشایی از مسلمانان جهان و اصلاح وضع اقتصادی کشور،
عاقبت به خیری همه بچه مسلمونا

سلامتی خانواده ام
عاقبت به خیری بچه ها
آرامش و روابط خوب در خانواده
گشایش در کار ایمان و خرید خانه
* اصلاح ذات البین با جاری
* تعیین تکلیف مدرسه خانواده به نحو احسن و رضایت خدا
تعیین تکلیف وضع کار و تحصیل من (پیشنهاد کار)

 

ده روز از شروع چله گذشته، با مدرسه خانواده خداحافظی کردم. 

سی روز از آن گذشته، فهمیدم که فعلا روابط با جاری، باید به حالت تعلیق در بیاید.

(خدا شاهد است که اگر بدانم با حفظ ارتباط اوضاع بهتر میشود، دریغ نمیکنم. همان طور که در این بیش از ده ساله، احساس وظیفه کرده ام و ارتباط حفظ کرده ام. )

از چند دعای زودبازده، دوتایشان اینطور مستجاب شد. آنطور که فکرش را نمیکردم... 

ان شاءاالله استجابت دعاهایمان، همراه با عاقبت به خیری و رضایت امام زمان باشد. 

الخیر فی ما وقع... 

حتی اگر به ظاهر ناخوشایند باشد. 

 

در مورد استجابت بقیه هم:


 قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَمَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ ۚ فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ ۚ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ (یونس ۳۱)

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۰۱ ، ۰۰:۳۳
Rose Rosy

دوراهی

يكشنبه, ۹ مرداد ۱۴۰۱، ۱۰:۴۳ ب.ظ

 و این مجددا منم

 

ابستاده در دو راهی موفقیت شغلی- تحصیلی و فرزندآوری.

برای سومین بار در این دو راهی ایستاده ام... 

و نمیدانم کدام جناح را دعا کنم

از طرفی با دیدن بچه دست و دلم میلرزد و ندای درونم شدیدا بچه بچه میکند، آن هم دو قلو! 

از طرفی کنکور ارشد رتبه ام خوب است و احتمال زیاد قبول میشوم و به علاوه فکر دکتری و شاغل شدن وسوسه ام میکند. 

بین درس و بچه شاید بتوان جمع کرد، بآ مرخصی، و به زحمت. همانطور که سر سپهر و ارشد اولم جمع شد. با بهترین نمرات. 

 

اما بخواهم مشغول به کار شوم، دیگر با بچه داری نمیشود. حداقل در پنج شش سال اول بچه. چون مستلزم گذراندن دوره های تکمیلی و وقت آزاد و ... است.

و این یعنی کار میرود به بعد از چهل سالگی. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۰۱ ، ۲۲:۴۳
Rose Rosy

غروب دلگیر جمعه

جمعه, ۷ مرداد ۱۴۰۱، ۰۸:۱۰ ب.ظ

همین که غروب جمعه است و تنها در خانه ام برای گرفتگی دل کافیست

حالا بگذار کنارش:

قضیه ی حال گیری دیروز جاری

سیل در چند استان کشور و کشته شدن مردم و بی خانمان و بی ماشین شدنشان و ‌...

حال ناخوش پدرشوهر خواهر، که پس از سکته زمین گیر شده و شرایط سخت چند ساله شان سخت تر شده

حال ناخوش مامان جون، و مهمانی صد نفره گرفتنش با این عنوان که: بذار تا هستم همه را یک بار دیگر جمع کنم. و ما که طبق معمول نیستیم...

 

مشق هایم مانده و خونه خالیه و جون میده برای مشق نوشتن اما تمرکز ندارم

زنگ زدیم بریم دیدن زن عمو که نبودند. 

 

 

پریود هم هستم دیگه نور علی نور‌... 

 

 

 

امشب، شب اول محرم است و خانه سیاه پوش شد به احترام عزای امام حسین

بازین چه شورش است که در خلق عالم است...

 

 

 

بعدنوشت: الحمدلله به خاطر نعمت ولایت و امامت و الحمدلله ویژه به خاطر دعاهای وارده از ائمه. 

دعای سمات خواندم و گریه کردم و سبک تر شدم...

بچه که بودیم همیشه دعای سمات هروب جمعه پخش میشد از خانه و الان سال‌های سال بود که نخوانده و نشنیده بودمش. 

امام همه ی دلگیری هایم را از پیش می‌دانست و در دعا ذکر کرده بود. از دسترسی نداشتن به امام تا گلایه از قرین سوء و تا اصلاح امور مسلمین و شفای مریض‌ها و خیلی دعاهای دیگه که شاید خودم حواسم نبود و بلد نبودم،  اما حواس امام هست و برای غروب جمعه‌ی دلگیر قرن‌های متمادی، نسخه شفابخش تجویز کرده است. 

الحمدلله علی کل نعمه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۰۱ ، ۲۰:۱۰
Rose Rosy

دیگر تمام شد

جمعه, ۷ مرداد ۱۴۰۱، ۱۲:۰۸ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۷ مرداد ۰۱ ، ۱۲:۰۸
Rose Rosy