همه ی من

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

۹ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۱ ثبت شده است

کنکور ارشد

چهارشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۱:۱۰ ق.ظ

به طرز بامزه ای، پنجشنبه کنکور ارشد دارم. coollaugh

 

حس دختربچه ی دبیرستانی را دارم که یواشکی خاله بازی میکند. به غیر از همسر، اقای استاد و آزاده جانم، خانم افشار هم به تازگی مطلع شده اند. و دیگران هیچی. 

ازاده که همواره تاییدم میکنه

استادآهی از نهادش بلند شد که چرا به جای دکترا، ارشد ثبت نام کرده ام. و گفت کاش زمان ثبت نام دکتری جلسه داشتیم

همسر از فکر دوباره دانشگاه رفتنم لجش گرفت و آه از نهادش بلند شد

خانم افشار هم که سری به نشانه ی تاسف تکان داد! که من دعا برای شفای خویش را در آن دیدم. 

خودم هم که خنده ام میگیره. مخصوصا که محض رضای خدا یک دقیقه هم چیزی نخوانده ام که به درد کنکور بخورد. 

مسخره بازیه انگار. 

نمیدانم چه شد فقط میدانم علم داده با تلفیق آمار و هوش مصنوعی، من را مجذوب و فریفته ی خویش نمود. البته که مشاهده ی درخواست نیروی کار با حقوق بالا هم در این علاقه بی تاثیر نبود.

 

 

 

 

بعد از مدت ها، نشسته ام به شب بیداری تا گزاره های کلمه سوره یونس را تمام کنم‌. و بعله! نطقم گل کرده است!! 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۱:۱۰
Rose Rosy

منت خدای را عزوجل...

چهارشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۱۲:۳۹ ق.ظ

رفیق جانم الحمدلله رب العالمین رو به بهبود است. فرزند نارسش سقط شد و خطرهای زیادی از بیخ گوشش گذشت و سختی های عمده را پشت سر گذاشته و امروز در گروه خداقوت پرسید که قطار جای خالی دارد من هم همراهتون بیام مشهد و من سراسر ذوق و شوق شدم

 

با دوستان خداقوت برنامه مشهد ریخته ایم. که خودش داستان مفصل دارد، تا اینجای کار که هنوز ۲۵ روز مانده به سفر. 

قرار نبود من بروم و آزاده هم همینطور و مائده هم شاید. 

فعلا هر سه مان اعلام حضور کرده ایم. 

تا امام رضا چه بپسندد و چه بطلبد. 

راضی ایم به رضای او. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۰:۳۹
Rose Rosy

جشن فارغ الپیش دبستانی

چهارشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۱۲:۱۶ ق.ظ

اینقدری که در کلاس پیش دبستانی سارا، برای جشن های طول پیش دبستانی گفتگو و رایزنی میشود، برای کل دوران تحصیل من جمعا اینقدر بحث نشده. 

 

 

پیش دبستانی دخترک تمام شد و فردا جشن پایان سال است. من چرا لذت نمیبرم از این کارها و تمهیدات؟؟ 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۰:۱۶
Rose Rosy

مرده بُدم زنده شدم

دوشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۸:۵۵ ق.ظ

در خواب مرده بودم به گمانم

 

و با خود فکر میکردم پس اینجوریه

ولی الان فقط میدونم که مرده بودم یا داشتم میمردم. 

هیچی دیگه یادم نیست

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۸:۵۵
Rose Rosy

رفیق جانم

دوشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۸:۵۱ ق.ظ

از دوست داشتنی های دنیا برایم

دو رفیق عزیزم هستند که یاوران خوبی برای عبودیت خدا هستند. 

و از این دو رفیق، یکیشان حال خوبی ندارد

و سارا هم تب کرده و مریضه

و من فقط ازم گریه برمیاد و دعا.  نه کاری بلدم بکنم. نه میتونم برم پیشش. 

رب یسر و لا تعسر سهل علینا یا رب العالمین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۸:۵۱
Rose Rosy

پوستر همایش

شنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۷:۵۹ ب.ظ

مقاله ای که اینقدر براش زنجه موره (ضجه مویه) کرده بودم، پوستر شد و همایش برگزار شد و تامام. و هیچی به هیچی. نه خانی اومده، نه خانی رفته. 

البته هنوز به اعلام جایزه امید دارم و نمیدونم چرا خبری از جایزه نشده. البته که کسی به من قول جایزه نداده، جز خودم. 

 

پنجشنبه بعد از ظهر جلسه حضوری بود. و یک ساعت اول ارائه پوستر بود. تجربه ی خوبی بود. تجربه ی حرف زدن با دیگرانی که حرفت رو میفهمند، یا بخشی ازش رو متوجه میشن، درباره ی کاری که کرده ای. 

دوستش داشتم. و دوست داشتم بیشتر درباره اش بدانم و کار انجام دهم. 

خیلی خیلی حرفه ای شدن در یک زمینه را دوست دارم. جوری که بحثی برام گنگ نباشد در آن زمینه. 

برای دریافت علم دست به دامان منبع علم و غیب هستم البته‌. 

 

در حین گفتگوها،  اقای استاد که دید  یکی از شرکت کنندگان همایش که از وزارت کار اومده بود، بسیار علاقه مند به موضوع مقاله ی من به نظر میرسه، وارد گفتگومون شد، و من رو این طور معرفی کرد:

ایشون خانم فلانی هستند. دانشجوی فلان دانشکده. شاید خودشون تواضع کنند و نگند، ولی ایشون دانشجوی... اممم ... 

خانم علاقه مند: تاپ؟ 

استاد: ام... (در پی یافتن واژه مناسب تر) تاپ وان ورودی خودشون هستند. بسیار با انگیزه و مستعد هستند. اگر برای همکاری نیاز به نیرو داشتید، من ایشون رو از هر لحاظ توصیه میکنم. براشون توصیه نامه هم مینویسم. 

و من شر شد عرق و خجالت، و نیش تا بناگوش باز (زیر ماسک) نمیدونستم چی بگم، جز هر از گاهی: شما به من لطف دارین و نظر لطفتونه و ...

 

خدایا عزت کلهم اجمعین دست توست. و میدانم اگر ذره ای اعتبار و آبرو نزد دیگران دارم، به فضل توست. الحمدلله علی کل نعمه. و شکر خدا. 

و خداجانم لطفا کمکم کن حق این نعمت را بشناسم و به جا بیاورم.  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۹:۵۹
Rose Rosy

رسول رسول

دوشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۵:۱۳ ب.ظ

در بیش از یک سال اخیر به طور کلی، یکی از اصلی ترین دعاهایم، دعا برای روشن شدن مسیر زندگی بوده است.

و رفته رفته این نیاز پررنگ تر شد و خواهش و تمنایم به درگاه خدا، و واسطه قرار دادن همه ی آبروداران در درگاهش، بیشتر؛ تا جایی که در ماه رمضان، دعای اصلی ام این بود که خدایا من بفهمم به چه درد امام زمان میخورم. اون کاری که در آن دنیا از من بازخواست خواهی کرد و از من جواب خواهی خواست، کدام کار است؟

هر روزی که روزه ام را افطار میکردم، به قول اهل معنا، دِلال میکردم که خدایا روزه ام را باز نمیکنم تا حاجتم را بدهی. و نماز میخواندم و افطار نمیکردم و صبر میکردم تا ندایی از غیب به من برسد که حاجتت را گرفتی، برو مثل بچه آدم افطارت رو بکن.

شب های قدر به همین ترتیب

قنوت های نماز عید به همین ترتیب

و خب آن ندا از غیب نرسید

اما هفته گذشته، پیش از تعطیلات عید فطر، که رفتیم جلسه میثاق، خانم افشار پاپی‌ام شد که پس کی میخوای به حرف بیای؟! و من باز مقاومت کردم. یک هفته به خودم کلنجار رفتم. 

نماز عید به صورتی که گفتم گذشت. تعطیلات نسبتا طولانی (5 روزه عید فطر) هم سپری شد، به خوشی الحمدلله و در کنار مامان و بابا و سوده اینا. و یک روز هم با اقا احسان اینا (و سردی یک ساله کمی رو به گرما گذاشت به لطف خدا، که خودش یک قصه مفصله) و شد شنبه، بعد از تعطیلات

خانم افشار دوباره پا پی شد که مرضیه پس کی میخوای با من دوست بشی، و چند بار گفت و چشمای من اشکی شدند. از دل من خبر میداد. 

و شب، بعد از برگشتن از کلاس، سکوتم رو شکستم

گفتم مطلب طولانیه، اما لب کلام اینه که جایی هستم که دوستش ندارم و راضی نیستم ازش. و نمیدونم باید کجا باشم. 

گفت میفهمه، و شرایط مشابه داشته و به جواب رسیده. 

کمی پیام رد و بدل شد. 

تا دیروز عصر که یک ساعت و نیم تلفنی حرف زدیم

و امروز صبح که یک ساعت و بیست دقیقه 

براش از تواناییام گفتم، یه تاریخچه کوتاه از فعالیت هام، از حس خوبم در دوران ارشد، کمی از علاقه و تواناییم در کامپیوتر

گفت پس خیلی صبوری کردی که تا حالا اینجا دووم آوردی

از نظام ولایت گفت

از اینکه ولایت کسی رو که دستم بهش میرسه بپذیرم و تا پای جان چشمم به دهانش باشد

انتقاد هایم را بهش گفتم 

اینکه وقتی کسی نیست، پشت سرش حرف زده میشود، با کنایه و شوخی

اینگه طوری صحبت میشود که حس خود برتر بینی ازش میگیرم

نمیشه همه ی حرف ها و جواب ها رو بنویسم

فکر و محور اصلی گفتگو، حول محور ولایت بود. و اینکه آیا من میخواهم در این نظام قرار بگیرم یانه

و خب جواب مثبته. من میخواهم تحت ولایت امام زمان باشم. اما دستم به امام زمان نمیرسه

و بحث رسول رسول پیش میآید

و رسول رسول رسول

و اینکه من ایشان را به عنوان ولی الهی قبول دارم یا نه

و راستش من میترسم از قبول چنین ولایتی

چون با آنچه تا کنون در گوشم خوانده اند، متفاوت است.

میدانم، و صحبت کردیم که با مرید و مراد بازی متفاوت است

ولی هنوز قانع نشده ام. با جان و دل نپذیرفته ام که ایشان را به عنوان ولی الهی بپذیرم. نمیدانم شاید تعریفم از ولی، انتزاعی و امام زمان گونه است. یعنی انتظار هاله نور دورش را دارم یا چه!

ولی میدانم این شرایط پیش آمده، این صحبت های شده، نتیجه دعاهایم است.

مگر من همیشه به دنبال کسی نبودم که بپرسم ازش چه کنم؟ 

مگر از ندانستن رنج نمیبردم؟ 

حالا یک نفر پیدا شده که سرپرستی من رو قبول میکنه! چرا نپذیرم؟

زمان میبرد تا با جان و دل بپذیرم. 

چون میدانم مدل این راه، مدل الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا هست. 

 

توکل به خدا. 

فکر میکنم و توکل

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۷:۱۳
Rose Rosy

یکی از چهار خوشبختی

جمعه, ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۱۲:۵۴ ب.ظ

خدایا

لطفا به همه خانه ندارها خانه مناسب روزی کن. 

من هم یک خانه چهار خوابه، حیاط دارِ پرنورِ پر کابینتِ پر کمد دیواریِ خوش نقشه ی زیبا، با پارکینگ و آسانسور و انباری، در محله خوب و همسایگان خوب و دسترسی به مدرسه و دوستان خوب برای بچه ها میخواهم. که همیشه مرتب و به سامان باشد و مهمانی های خوب و خوش‌حال کننده و خداپسندانه تویش بدهیم.

همه اینها را همراه با سلامت دین و جسم خودم و عزیزانم میخواهم. 

هر آنچه از خیر و صلاح هم که خودم نمیدانم هم میخواهم. 

 

پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله فرمودند:  چهار چیز از خوشبختى و چهار چیز از بدبختى است: چهار چیز خوشبختى: همسر خوب، خانه بزرگ، همسایه خوب و سوارى و مرکب  نیکو است و چهار چیز بدبختى: همسایه بد، همسر بد، خانه کوچک و سوارى و مرکب بد است.

متشکرم. 

الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۲:۵۴
Rose Rosy

ماء معین

شنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۵:۰۱ ق.ظ

رمضان

مانند چشمه ای است که دو دستم را پر از آبش کرده ام و مقابل صورتم آورده ام تا بنوشم و سیراب شوم

اما همین که لبم با خنکای آن آشنا شده، از لابلای انگاشتم سر میخورد و میرود...

و می‌رود

 

و من در ۲۸ امین روز ماه مبارک رمضان دلتنگ رفتنش هستم

و تشنه ی سیراب نشده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۵:۰۱
Rose Rosy