همه ی من

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

عهد قدیم

چهارشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۳، ۰۵:۴۰ ب.ظ

چی شد یادم رفت عهدم رو با خودم که وقت بیداری پسرکم هرگونه کامپیوتر و امثالهم ممنوع!


این دو سه روزه که سرم مدام تو تبلت بود بابت خوندن رمان مزخرف بسیار سرگرم کننده ی بسیار طولانی، «مامان تبلتتو ببند» های پسرک عذاب وجدانم میداد و اما حرص دونستن اینکه الان چی میشه باز منو میکشوند سمت ماسماسک!

تجدید پیمان میکنم با خودم، که دیگه وقت بیدار ی پسرکم سرم نره تو اون دستگاه مسحور کننده ی اعتیاد آور. که میدونم مدیونم اگر غیر از این باشه. مدیون لحظه های پسرکم که باید با من پر بشه، با منی که حواسم بهشه و باهاش بازی میکنم، نه اینکه فکرم پیش رمان نیمه خوندمه. 


دیگه رمان نمیخونم. 

مخصوصا دیگه از این رمانای صد من یه غاز ریخته کف اینترنت نمیخونم. 

اینو نوشتم که یادم بمونه من، من مادر ، من مرضیه که کلی اصول و ارزش دارم برای خودم، حیفم که حتی لحظه ای از عمرم رو بدم بات این مزخرفات بعضا گناه آلود نویسنده های بی نام و نشان و بی هویت. یا حداقل با هویتی بسیار دورتر از هویت مذهبی و دینی من.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۳ ، ۱۷:۴۰
Rose Rosy

همسایه

چهارشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۳، ۰۵:۳۳ ب.ظ

صدای گفت و گو که از مهمان داری های زیاد خانه بغلی به گوشم میخوره

بیرون رفتن های این دو خواهر همسایه بغلی رو که میبینم
دورهمی های خونوادشون رو که میشونم از لای نازکی دیوار و درها،
دلم خونمون رو میخواد با خواهرام، و گاهی بدون اینکه بچه ها تمام وقتمون رو بگیرن. 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۳ ، ۱۷:۳۳
Rose Rosy

خانه دوست...

شنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۳، ۰۴:۲۳ ب.ظ

قم، حرم حضرت معصومه(س)، صبح 13 رجب، روز میلاد امام متقیان


-  یکی از خدمه، دست پیرزن ترک زبانی را که راه خروج را گم کرده گرفته و میبردش تک تک درهای خروجی را نشانش میدهد و به زور ترکی صحبت میکند تا ببیند از آن در آمده یا نه! 

پیرزن خم شده و برای تشکر، دست خادم خانم رو میبوسد.

خادم را خوب میشناسم، تازه عمل کرده و به زور روی پاهایش بند است. اما به عشق خانم و به عشق مولا علی آمده خدمت کند به زوار خانم.

- پیرزن تمیزی، ته عصایش را پلاستیک بسته، از همان پلاستیک هایی که برای کفشها دم در میگذارند، میخواهد حتی به اندازه سطح مقطع عصایش هم آلودگی به حرم خانم نیاورد.

- خانم مسنی که لهجه غلیظ محلی داره، ایستاده روبه روی ضریح، تک تک زنگ میزنه به فامیل و آشنا، میگه روبروی ضریحم، و گوشی رو میگیره سمت ضریح، که فرد پشت تلفن حرفهاش رو با حضرت بزنه.

 - خادمها با هم شوخی میکنند و میخندند.

- زوار برای هم جا باز میکنند و برای تشکر، لبخند مهربانی میزنند و دعا میکنند.

- دخترک ایستاده رو به حرم، شاید هنوز تکلیف هم نشده باشد، دارد زیارت نامه میخواند.

- طلبه ای نشسته گوشه خلوتی و درس مرور میکند.

- چند دختر نشسته اند دور هم و با هم زبان میخوانند.

- در وضوخانه ، خانم خادم، ساعت و موبایل زایر را گرفته تا وضویش را بگیرد و لباسش را مرتب کند.

- خانم خادم، در همان وضوخانه، تلفنی به کسانی که در خانه منتظرش هستند میسپارد برای مقدمات نهار چه کار کنند. وقتی برسد خانه، باید برای یک عده نهار درست کند.

- پدر و پسری که از زیارت برگشته اند و دست در دست هم قدم میزنند تا برسند سر قرار با مادر خانواده، و مادری که من باشم، از دور نگاهشان میکنم و دلم قنج میرود برای هر دویشان.


این همه زیبایی تنها در یک تکه زمین جمع شده، این همه زیبایی که همه شان مدیون خانمیِ خانم و سروری و امامت مولا علی(ع) هستند.

چقدر زیارت خوب بود. 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۳ ، ۱۶:۲۳
Rose Rosy

الهم ارزقنی حلاوه ذکرک

پنجشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۳۱ ب.ظ

چی شد که اینقدر حال دعا رو از دست دادم؟!


خدایا رجب که دارد میرود، خودت رحم کن به شعبان و رمضانی که حسرتش بر دلم خواهد ماند، اگر غرق نشوم در آغوشت...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۳ ، ۲۲:۳۱
Rose Rosy