شرلوک هلمز
the hound of the baskervilles
داستانی از شرلوک هلمز،
مدت زمان مطالعه یک ساعت و هجده دقیقه
سطح دو
۴۸ صفحه
قشنگ معلومه چند تا داستلن مفت گیر اوردم؟!
the hound of the baskervilles
داستانی از شرلوک هلمز،
مدت زمان مطالعه یک ساعت و هجده دقیقه
سطح دو
۴۸ صفحه
قشنگ معلومه چند تا داستلن مفت گیر اوردم؟!
در پایان سال ۹۸ ان شاالله خواهم نوشت: من امسال بر دو ترس بزرگم غلبه کردم. شنا و سخنرانی در جمع
کتاب
Love or money
یه کتاب ۳۳ صفحه ای که خوندنش ۵۳ دقیقه وقت گرفت، و در حالی من به قبلیه ساده میگفتم که اون level ۶ بود و این یکی "یک".بدون چک کردن حتی یک کلمه.
What a shame!
😂
باشد که کتابهای مناسبتر و چالش برانگیزتری بخونم. :)
کتاب
Pride and prejudice
نوشته ی
Jane Austen
رمانی عاشقانه، ساده و قدیمی. که در فارسی به نام غرور و تعصب ترجمه شده. ولی من انکلیسیش رو خوندم.
اونقدر روان بود که از کل کتاب، فقط حدود ده بیست کلمه رو چک کردم. که اونم ضروری نبود.
تو املیکیشن هرمس زمان اختصاص داده شده برای مطالعه کتاب رو ۱۰ ساعت و ۸ دقیقه نوشته.
این اولین رمان انگلیسی هست که خوندم.
ان شاالله میرم برای بعدیها.
در انتهای مطالعه ی سوره ی مبارکه همزه از کتاب مقدمات تدبر استاد اخوت، رسیدم به بخشی از دعای مکارم اخلاق صحیفه ی سجادیه، که امام حرف دل من رو به صورت دعا فرموده بودند، و واقعا ما اگر امامامون رو نداشتیم بلد نبودیم چی رو و چه طور باید از خدا بخواهیم:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اکفِنِی مَا یشْغَلُنِی الِاهْتِمَامُ بِهِ، وَ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا تَسْأَلُنِی غَداً عَنْهُ، وَ اسْتَفْرِغْ أَیامِی فِیمَا خَلَقْتَنِی لَهُ، وَ أَغْنِنِی وَ أَوْسِعْ عَلَی فِی رِزْقِک، وَ لَا تَفْتِنِّی بِالنَّظَرِ، وَ أَعِزَّنِی وَ لَا تَبْتَلِینِّی بِالْکبْرِ...
بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست، و گره هر کاری که فکرش مرا به خود مشغول داشته بگشای، و مرا در کاری قرار ده که فردا مرا از آن بازپرسی میکنی، و روزگارم را در آنچه از پی آنم آفریدهای مصروف دار، و بینیازم گردان و روزیت را بر من وسعت ده، و به چشمداشت مبتلایم مکن، و ارجمندم ساز و گرفتار کبرم مفرما...
کتاب های مطالع شده امسال
آن ۲۳ نفر (راجع به اسارت ۲۳ نوجوان در جنگ تحمیلی، از زبان یکی از انها)
مجموعه کتاب های زندگی ایه الله بهجت
ماموریت در ایستگاه آخر ( رمان ایرانی راجع به جاسوسی امریکایی در زمان انقلاب و جنگ)
مجموعه کتابهای یادگیری روزانه، ۵ جلد، از انتشارات هم نوا
- یک مجموعه داستان کوتاه از لئوتولستوی
و شروع کرده ام به گوش دادن کتاب های صوتی زبان اصلی هری پاتر
یک رمان انگلیسی هم شروع کرده ام در اپلیکیشن هرمس
بیشتر بوده و الان یادم نمیادشون
میدانی؟ قرار نبود که همسر این قدر تغییر کند. یعنی قرار بوده حتما ولی من نمیدانستم. خودش هم شاید، هیچ کس. جز پروردگار
که یکهو بگوید درس و بحث بس است و به زندگی بچسب.
حتما ایرادی در من هم بوده، شاید هم این سخت گیری اش به نفع دنیا و عقبایمان است. ولی دل، امان از دل سرکش.
حتما در من سرکشی یا پتانسیلش را دیده. مدت هاست که در مورد اینده باهاش حتی کلمه ای حرف نمیزنم. میترسم. اخرین حرف هایش این بوده که اگر درامدی داشته باشم باید اختیارش به دست او باشد. میدانم در عنل اینکار را نمیکند، اگر این یکی هم مثل تصورات قبلی ام غلط از اب در نیاید، ولی همین که مطرح میکند، جانم را میخورد. روحم را فلج میکند.
لعنت به بغض غروب جمعه تنها
حتی وقتی میگویم مقداری " خرجی" مشخص، سوای پول قسط و قبض ها و صدقات که به حسابم میریزد و من پرداخت میکنم در اختیارم بگذارد، میگوید که هر چیزی لازم داشته باشم برایم میخرد و راست هم میگوید.اما من
هدف
چیزی که من ندارمش، و فکر میکنم داشتنش دست خودم نیست و اینجوری خودمو تبرئه میکنم. بچه ها نمیزارن و همسر نمیگذاره ( هر کدوم یه جور متفاوت نمیزارن!) دو دلیل متقنیه که به محض فکر کردن به هدف و سعی در برنامه ریزی برای اون به ذهنم هجوم میارن و تمام ذهنم رو اشغال میکنن.
مساله اینه که هدفی که من برای خودم میپسندم رسیدن به یه جایگاه علمیه. یا شغلی.
و این دقیقا چیزیه که همسر باهاش مخالفه. " یه چیزی بخون که به درد زندگی و همسر و بچه هات بخوره" چیزیه که همسر براش ارزش داره.
و من دوباره پر از بغضی سنگین شدم. گلوم داره فشرده میسه و چشمام یکی در میون حروف رو نمیبینه یا تار میبینه.
سال ۱۴۰۰ من کجام؟ چه کاره ام؟
۱۴۰۵ چه طور؟ دارم چی کار میکنم؟ سال ۱۴۰۵ اگر زنده باشیم سارا ده ساله شده و سپهر پانزده ساله، و من؟ ۳۹ ساله ام. جوانی داره رخت برمیبنده و بچه ها نیاز به مراقبت دائمی من ندارند. سارا صبح که از خواب بیدار میشه، وقتی من رو نمیبینه، دیگه گریه نمیکنه! وقتی غذا میخوریم روی پای من نمیشینه و وقتی پشت میز میشینم نمیاد کاغذ و قلم رو از من بگیره.
من اون موقع چی کار میکنم؟ غیر از کارهای روتین خونه، عمری که پای درس خوندن سپری کردم تکلیفش چیه؟
غروب جمعه است. همسر و پسرم سر کارند، دخترک خوابه، روز ششم محرمه و من پر از بغضم. برای بی هدفی در زندگیم.
تدبر سوره همزه جلوم بازه.
به این فکر میکنم که چه طوره اینده ام رو با قران هدف گزاری کنم؟ دو سال دیگه دوره تدبر تموم میشه، میتونم همزمان دوره های تخصصی تدبر رو بگذرونم. وارد جمع های مومنانه صمیمانه بشم.
خدا را چه دیدی؟ سال ۱۴۰۵ شاید یک کارشناس ارشد امار و بیمه اسلامی باشم، و صنعت بیمه، امار و بانکداری دنیا یا ایران را با تحولی خداپسندانه مواجه کرده باشم.
اما این که الان نوشتم هدف نیست، ارزوست. طبق سخنرانی سخنران محترم، هدف قابل اندازه گیریه، چه زمان، چه طور، چقدر و قس.
خدایا مسیر زندگیم را در راه رضای خودت و رسیدن به خودت قرار بده.
خدایا تازگی متوجه تارهای سفید مو روی سرم شدم. زندگی اونقدرها که به نظر میرسه طولانی نیست. خدایا نکنه دیر بشه و به نعمت زندگی که تو در اختیارم قرار دادی مدیون بشم؟