همه ی من

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

۹ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

سال ۹۷

چهارشنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۷، ۰۱:۲۱ ق.ظ

مهم ترین کار امسال من چی بود؟


بچهداری


نقطه.

الحمدلله علی کل نعمه



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۷ ، ۰۱:۲۱
Rose Rosy

تنها در پستو

دوشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۷، ۱۲:۴۹ ق.ظ

بعضی وقتا یه خاطراتی از کودکی و نوجوانیم یهو برام زنده میشه ، یا با یک کلمه یا اشاره یا مثل الان یکهو، نمیدونم چه طوری، که برق رو از سرم میپرونه. انگار که پرت میشم به یک دنیای ناشناخته، دنیایی که من جزیی از اون بودم، ولی الان برام غریب و مرموز جلوه میکنه.

حالا خاطره ای که امشب خواب رو از چشمام پروند این بود که واقعا چرا من در جلسات خواستگاری متعدد، طولانی و وقت و بیوقت خواهرجان، همیشه محکوم بودم به اختفا؟؟!!

خاطره ای که ازش دارم چراغ خاموش هم همراهشه، یعنی صحنه ی روشنی از خواستگاری خواهرجان یادم نمیاد که من اتاق عقبی باشم و چراغ روشن باشه. 

اینجاست که به قول دخترکم: دِرا دِرا؟؟ (چرا چرا؟)


من همین الان نصفه شبی تصمیم گرفتم بهم بر بخوره!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۴۹
Rose Rosy

پژمرده

چهارشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۷، ۰۸:۳۹ ب.ظ

غمی در دلم هست. خسته ام از بچه داری و خانه داری.

شبها انگیزه ی خواب و صبح ها انگیزه ی بیدار شدن ندارم

بغض گلوم رو فشار میده، از دست سپهر عصبی میشم، مکرر، مکرر، زیاد و شدید

گاهی عصبانیتم رو بروز میدم گاهی نه، و قلبم بیشتر فشرده میشه

ایمان میگه دنبال یه سرگرمی دیگه باش!

خسته تر و بی انرژی تر از اونم که حتی دردم رو بنویسم، با هیچ کس حرفی نمیزنم درباره اش و دارم از درون متلاشی میشم.

هیچ چیز، جز همان یک چیز، خوشحالم نمیکنه.

فکر میکنم به این میگن افسردگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۷ ، ۲۰:۳۹
Rose Rosy

دوران سرگردانی

جمعه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۷، ۰۹:۳۹ ب.ظ

 دوران هدفمند بودنم طول نکشید.

دوباره بی هدف و سرگردان

تو ماشین ، تنها، رو به روی گلدسته ی حرم حضرت معصومه نشستم و اشک میریزم.

چقدر سخته اراده و توانی برای تغییر زندگیت نداشته باشی.

استخاره آمده: تاب تحقق آن را ندارید، بهتر است صرف نظر کنید. و من میدونم منظورش ایمانه که دلش نمیخواد من از خانه داری و بچه داری دور بشم و به جای من اون نزدیک بشه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۷ ، ۲۱:۳۹
Rose Rosy

بی هدف بیکار بی...

چهارشنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۷، ۱۲:۲۷ ق.ظ

اونقدر حالم ازین بلاتکلیفی و تعلیق گرفته است که حتی دلم نمیخواد چیزی بنویسم.

همه اش برمیگرده به ریسک ده میلیونی لامصب


اهههههههههههههههههههههه

اونقدر بی هدف که حتی دلم نمیخواد بخوابم

بخندم

یا هر چی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۲۷
Rose Rosy

من یک مادرم. روزم مبارک

سه شنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۷، ۰۶:۲۴ ق.ظ

۱. شب به خاطر سارا دیر خوابیدم، نیمه شب برای راه انداختن همسر به سفر یک روزه شون بیدار شدم و الان‌که ساعت شش و ربعه برای راه انداختن پسرم بیدارم. من یک زنم. یک مادرم. روزم مبارک.

۲. هر سال روز زن، من اندوهگین، در جدال با نفسم، متاسفانه شکست میخورم. ترجیح میدادم روزی به این نام نامگذاری نمیشد تا من انتظاری برای " تبریک خشک و خالی" نیز نداشته باشم.

مدام عظمت مولود این روز رو به خودم یاداوری میکنم، و اینکه اگه راست میگم و امروز من هم به تاسی از حضرت مادر، اسمم رو مادر و زن میگذارم، باید رفتار و کردار و منشم به ایشون نزدیک بشه، نه صرفا عنوان و نامم.

ولی امان از شیطان و نفس اماره. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم‌


۳. دخترک دستم رو میگیره و با ناخنهاش نیشگون میگیره. عادتیه کا از هفت هشت ماهگی یا خیلی قبل تر داره. بارها و بارها اقای همسر پرسیده اند که چرا فقط دست تو رو میگیره و دلم قنج میزنه که دست منو نیشگون بگیره. حتی بارها دستش رو گذاشته رو دست من تا دخترک دست اونو بگیره و دخترجانم خیلی شیک و بی کلام دستشون رو پس زدند تا به من برسند. گفتم: چون بچه ها، یک عضوی از بدن من بوده اند و این اصلا شعار نیست. 

۴.بین خنده ی من یادش میاید و به من اخم میکند و میگوید: عصبانیم از داداش، که سبد اسباب بازیام رو برداشت.

اخم میکند و میگوید: عصبانیم از بابا که بهم گفت نکن.

اخم میکند و میگوید: ناراحتم که چیز خوشگلم رو گم کردم.

و من مادر و سنگ صبور و سلطان غم ام برای او.


۵. الحمدلله که مادرم.


۶. مادری، مادر شدن رو به مبعوث شدن تشبیه کرده بود. زیبا بود و من در ادامه میگوییم که از کرامات، معجزات و سجایای پیامبران، ما را صبر ایوب لازم و کافیست.


۷. دخترک بیدار میشود، از تخت پایین میاید، سرش را روی سینه ام میگذارد و میخوابد. 


۸. هزینه ی ازادسازی مدرک، من رو دوباره به چالش هدف گزاری کشیده. همسر میگوید: اگر استخاره خوب اومد و دانشگاه پیدا کردی که ادامه میدیم، اگر نه که بشین و به بچه ها برس.و نگو که دلم میخواد کار دیگری بکنم.

 این حرف من رو به گریه می اندازه. مگه به بچه ها نمیرسم؟ مگه من فقط در بچه ها خلاصه میشم. مگه 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۷ ، ۰۶:۲۴
Rose Rosy

یک مامان گیر دهنده ی آزاردهنده

يكشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۷، ۰۴:۳۵ ب.ظ

از کار نیمه تمام و نصفه نیمه بیزارم

وقتی پسرم بعد از یک ساعت از شروع مشق هابش، فقط چند خطی نوشته، کلافه و عصبی میشم.

هی با خودم تکرار میکنم به من چه، فوقش نمینویسه، حالا نوشتنش اثر مهمی هم تو اینده اش نداره، رابطه ی مادر فرزندی مهمتره تا مثلا سر ساعت مشق رو تموم کردن و ...

اما از درون مانند یک مته روحم رو میخوره، میجوه، نمیتونم واقعا ازش بگذرم. ممکنه چند ساعت تحمل کنم اما در نهایت عصبانیت فروخفته ام فوران میکنه و گدازه هاش بچه ها و خودم و همسایه ها رو ازار میده.

کاش راهنمای خوبی بهم یاد بده چه کنم. و گرنه ۱۱ سال و نیم ازین وضعیت باقی مونده، با تصاعد شبه هندسی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۷ ، ۱۶:۳۵
Rose Rosy

یک متهعد به خدمتِ بی خدمت

يكشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۷، ۰۳:۰۸ ب.ظ

با صورتحساب ده میلیون تومانی برای لغو تعهد خدمت ارشد، کاخ ژاپنی آرزوهام متزلزل گشت!

اخه هشت ترم لیسانس هفتصد تومن؛ اونوقت چهار ترم ارشد ده میلیون تومن؟؟؟؟

شیطان داره وسوسه ام میکنه به جور کردن الکیِ سابقه ی کار، اما کور خونده. من زیر بنا و اساس موفقیتم رو بر دروغ نمیگذارم.

نمیشه شوهر آدم، یا بچه هاش، گواهی اشتغال به کار ۲۴ ساعته برای آدم صادر کنند؟؟؟؟

آخ که اگه این مدت سرکار رفته بودم، دوبل تو هزینه هام صرفه جویی میشد. هم پول در اورده بودم، هم کار یاد گرفته بودم، هم الان ده میلیون پول بی زبون نباید میدادم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۷ ، ۱۵:۰۸
Rose Rosy

حرفه ای باشیم.

شنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۷، ۰۲:۲۰ ق.ظ

از دیدن کسی که کاری رو "حرفه ای" بلده و باهاش کیف میکنه، کیییییف میکنم و البته غبطه میخورم. تقریبا فرقی نمیکنه چه کاری باشه، دیدن کار حرفه ای من رو به وجد میاره. مثلا از تیم نویسندگان خندوانه! و مدیر صحنه گرفتههههه تا کسی که مثلا جواهرات دست ساز عالی میسازه، دکتر حرفه ای، مترجم، آشپز، رانندگی ، هر چی.

کلا حرفه ای دوست دارم.

و گاهی از خودم میپرسم من تو چه کاری حرررفه ایم؟ و متاسفانه جواب هنوووز "هیچ" است.

شاید انتظار من از حرفه ای، برای خودم، سخت گیرانه است.

شاید بچه دار شدن من رو کمی کند کرد

شاید ازدواج

ساید سخت گیری همسر برای سر کار نرفتن



ولی مهم ترین چیز پیگیر نبودن خودم است.

من زبان انگلیسیم خیلی خوبه. اما تممام و کمال نیست و مسئولیت صددرصدش با خودمه که به اندازه کافی لیسنینگ کار نکردم و کلمه حفظ نکردم.

من کار نمد انجام میدم. همه هم تعریف میکنند. اما خودم این کار رو در شان!! خودم نمیبینم که حرفه ام بشه و برای همین لوازمش رو کامل تهیه نکردم و دنبال حرفه ای شدن توش نرفتم.

من امار خوندم، در بهترین دانشگاه ایران، اما اونقدر خوب نخوندم که سرفصلها رو فول باشم.

من بیمه خوندم، خوب هم خوندم، با معدل عالی، اما به دنبال مطالعه جانبی در کنارش و مقاله خواندن و نوشتن نرفتم که اونچه خوندم رو پیاده کنم‌.

هیچ کس و هیچ چیز در حرفه ای نبودن من مقصر نیست.

از صفر تا صدش پایِ خودمه که وقتم رو به جای همه ی این کارها، یا لااقل یکیش، با گوشی دست گرفتن پر کردم و توجیه کردم که با بچه نمیشه.


پ.ن. با بچه، نه که نشه اما اعصاب فولادین و تمرکز در حد اشعه لیزر میخواد. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۷ ، ۰۲:۲۰
Rose Rosy