یک، دو، سه، حرکت...
فردا یه شروع دیگه است. شروعی پر از اشتیاق و پر از التهاب و البته اضطراب.
به توانایی خودم ایمان دارم، که میتونم و البته باید بهترین باشم.
توکلم هم به خداست ان شاالله
و فقط میمونه اضطراب، به خاطر دو سال دوری از درس و دانشگاه، و به خاطر ساعتهای اتی دوری از سپهر.
و البته در کنار اضطراب برای دوری دوم، اعتراف میکنم بهش نیاز داشتم، برای اینکه بیشتر قدر در کنار سپهر بودن رو بدونم.
___
جزوات تبعید شده به انباری، ارتقای رتبه پیدا کردند و به زودی چند طبقه از کمد رو از آن خودشون میکنند، ان شاالله.
کلاسور قرمزرنگ دوباره باز و بسته میشه و من دوباره خودکار و مداد به دست، جزوه خواهم نوشت و مساله حل خواهم کرد.
خدایا شکر، خدایا شکر و عذر تقصیر بابت بی تابی های روحی این دو سال دوری از درس و دانشگاه.