همه ی من

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

تمرین جمع آوری مال شوهر

چهارشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۹، ۰۸:۳۳ ب.ظ

از وقتی تصمیم گرفتم که بنابر حدیث امام علی، که میفرمایند بدترین صفات مردان، بهترین صفات زنان است، بخل را پیشه کنم، قشنگ خدا میگه: آهان! خب پس. حالا اومدی کلاس بخل ورزی، امتحانا رو شروع میکنیم. البته منصفانه اش اینه که امتحانا همیشه بودند تا من حواسمو جمع کنم و من به چشم: "عه! پس چرا شوهرم درک نمیکنه دوست دارم دست و دلباز باشم" بهشون نگاه میکردم.

طی عملیات محیرالعقولی، هفت تا کتاب برای عیدی عید غدیر خریدم، که یکیش هم برای خودم بود و بعد فکککر کردم که عه وا! پس چرا هشت تاست؟؟ بعد رفتم یکیش رو پس دادم، بععد دیدم که عه واااا! کتابم کو؟؟ و فهمیدم که کتابم رو دوبار شمرده بودم😑

حالا باید برم گردنمو کج کنم و بگم ببخشید اقا اشتباه میکردم که فکر کردم اشتباه کردید. حالا کتابمو پس بدین 😭😭😭 خدایااااا روم نمیشه. خدایی امتحانای سخت میگیری ها خداجونم. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۹ ، ۲۰:۳۳
Rose Rosy

پندانه

يكشنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۹، ۰۱:۴۵ ب.ظ

یادم باشد که به خرید های همسرم، مخصوصا انها که با ذوق و شوق برای من میخرد واکنش مثبت نشان دهم. حتی اگر آنی نبوده که من میخواستم.

تاثیرات واکنش منفی:

ناراحتی و مایوس شدن همسر

بی میلی او برای خرید های بعدی

عذاب وجدان خودم

احساس منفی همسر درباره من و خودش. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۴۵
Rose Rosy

والعصر

دوشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۳۸ ق.ظ

میشد که اون روز اون جلسه تولد حضرت زهرا رو نرفته باشم. میشد که اون خانم نمیومد درباره دوره های رشد صحبت کنه. میشد که من جذب اون مباحث نشم. میشد که دنبالش نرم. میشد که وقتی گفت فقط دوره رشد ندازیم و حتما باید تدبر بخونی، بگم نمیخوام و بی خیال بشم. میشد که وقتی بعد از چندین ماه کلاسا شروع شد، بگم ولش کن. میشد وقتی جلسه ی اول رو یادم رفت و جلسه دوم مسافرت بودم، بقیه اش رو بی خیال بشم. خیلی چیزها ممکن بود بشه.

اما نشد. خداوند روزها و لحظه ها رو رقم زد، به نحواحسن، تا من اینجا باشم. پشت میز مطالعه، نمودار کلمات سوره طارق و جزوه تدبر کلمه جلوم باز باشند، برای هر ساعت روزم برنامه ای داشته باشم. چشم انداز مطالعاتی داشته باشم. سعی کنم برای کارهام حجت قرانی پیدا کنم و اگر منطبق نبود استغفار کنم و بسپارمش به دست خدای تواب جبار رحمان رحیم.

نه اینکه قبلا نمیدونستم این صفات خداوند رو. نه! اما نمیدونستم همز و لمز شامل خودمونم میشه. راه و رسم اعوذ رو بلد نبود، هنوز هم بلد نیستم البته، اما آشتی تر شدم با خودم. صمیمی تر و اشنا تر شدم به خدای خودن، چون حرف خداوند رو بیشتر خوندم این مدت. با زبان خداوند آشناتر شدم و دوست تر.

 

خداجونم شکرت به خاطر قران.

خداجونم شکرت به خاطر این عصر از عمرم، که چکیده تمام عمرم و تمام عمر بشریته. 

خدا جونم شکرت که ما با شما و اولیای شما و قران شما آشنایی داریم و خودمونم تحت ولایتتون حس میکنیم. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۹ ، ۰۰:۳۸
Rose Rosy