همه ی من

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

۱۰ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

مخدر

دوشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۲:۰۶ ق.ظ

اینترنت یه مخدر قویه و کیه که اینترنتوهولیک باشه و اینو ندونه.

وقتی ذهنت آشفته از افکار روز و بدقلقی های وقت خواب پسرکه که با وجود راه اومدن های پی در پی باهاش، یهو جیغ بنفش میکشه و بابای غرق خوابش رو میخواد و در بغل اون به خواب میره و تو میمونی و بی خوابی و فکر مزخرف : حتما مامان بدی هستم که اینطوری کرد و حتما باباش الان فکر میکنه من داشتم باهاش بد رفتاری میکردم، انگاری که خودم رو زن بابایی ببینم که روحش پاکه ، اما فکر میکنه همه فکر میکنن نالایق و نامهربونه

وقتی همه این خزعبلات ذهنت رو حسابی آشفت، پناه میاری به مخدر همیشگیت و غرق میشی تو دنیای یکی دیگه. یکی که دغدغه هاش ناخواسته میشن غصه تو و شریک میشی تو دلتنگیها و خوشیهاش.

بعد به خودت میای. دو ساعت گذشته و تو یادت رفته افکار قبلی خودت رو. 

گاهی میترسم از تاثیر مخرب مخدر نت روی زندگیم.

گاهی که دوز مصرفم بالا میره...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۲:۰۶
Rose Rosy

لطفا لبخند بزنید

يكشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۳۸ ق.ظ

وقتایی که دارم کاری رو انجام میدم یا به چیز ناخوشایندی فکر میکنم و اخمام میره تو هم، پسرک میپرسه: از چی نوات noo at شدی مامان؟

و من ، راستش خجالت میکشم از خودم و از پسرک. که چه راحت اخم رو به چهره ام راه دادم. چهره ای که همه امید و داراییه یه طفل معصومه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۳۸
Rose Rosy

آشپزی بهتر است یا زیبایی؟

شنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۷:۱۵ ب.ظ

همسر میگه: یه همسر نا زیبا که خوب غذا میپزه، بهتر از یه همسر زیباست که خوب غذا نمیپزه!

میخندم و میگم: حالا من کدومشونم؟!

میخنده و میگه: حالا ببین اگه دو تاش جمع بشه چی میشه!

میخندم و میگم: میشه من!

میخنده و تایید میکنه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۹:۱۵
Rose Rosy

ولی امر

شنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۷:۱۲ ب.ظ

کوفی نبودن یعنی بدانی

تا حسین نیامده

ولی امر مُسلِم است


چقدر خوشم اومد از این جمله.

واقعا درسته.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۹:۱۲
Rose Rosy

حماقت

جمعه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۳:۲۶ ب.ظ

چقدر کار احمقانه ایه آدم بچه دو سال و نیمه رو جلوی تلوزیون تنها بگذاره و خودش بنشینه پای لپ تاپ!

چرا دارم این حماقت رو مرتکب میشم؟!!
حوصله سر رفتن و تنها بودن و جمعه بودن و خسته شدن و دریاچه درست کردن پسرک زیر پاش (اون هم بعد از 9 روز که تازه داشتم احساس موفقیت میکردم) هیچ کدوم دلیل نمیشن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۵:۲۶
Rose Rosy

جمعه

جمعه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۲:۴۱ ب.ظ

وقتی دومین پنجشنبه جمعه متوالی را هم تنها با پسرک و در حال پروژه آموزشی به سر ببری، در حالی که 3 هفته است مامانت اینا رو ندیدی و دلت تنگ شده و خسته شدی از شلوار و غیره شستن پسرک، یواش یواش دلت میگیره و هی فکر میکنی به اینکه با کی تماس بگیرم و هی یادت میفته جمعه است و همه شوهرها ! خونه اند! 



خدایا شکرت به خاطرصدای بیبو بیبو بیبو بیبو بیبو بیبو ی پسرکم، که داره با ماشینهاش بازی میکنه. خدایا شکرت به خاطر: مامان بیا ماشین بازی کنیم اااامممم (صدای ماشین)

خدایا شکرت که هست، که سرحاله، که سالمه، که دیروز بردمش پارک.

خدایا شکرت که همسرم کار و درآمد داره و سرش شلوغه. خدایا شکرت که به خاطر خانوادش از صبح تا شب مشغوله و شبها خسته و مونده از راه میرسه.

خدایا شکرت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۴:۴۱
Rose Rosy

تصویر خوش

چهارشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۵:۴۱ ق.ظ

دم دمای طلوع افتاب، 

یه صبح بهشتیِ اردیبهشتی

صدای بلبلی که بی خیال این این شهر شلوغ که به جای درخت، از همه جایش آپارتمان روییده، میخواند،

میدونی چی میچسبه؟

اینکه بنشینی پشت میز و صندلی، رو به جنگل و کوه، به سمت مشرق،

با عشق و توجه چای بخوری با کیکی که خودت پختی

و به طلوع آفتاب نگاه کنی

و بگذاری سرمای صبح، یه کمی بلرزونتت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۵:۴۱
Rose Rosy

عصبانیت

دوشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۷:۱۴ ب.ظ

در هیچ حالی، شاید اینقدر چهره شیطان برام مجسم نباشه، اما در عصبانیت...

جز شیطان، هیچ چیز باعث عصبانیت نمیشه، خواه این شیطان ابلیس باشه، یا هوای نفس سرکشی که با علم به اینکه عصبانیت چه بلای خانمان سوز و آبرو سوز و ویرانگریه، باز هم میتازه و هر چه سالها برای ساختنش زحمت کشیدی، با یک فریاد از سر عصبانیت، همه رو به آتش نابودی و نیستی میکشونه


خدایا پناه میبرم به تو از شر شیاطین جن و انس، بیرونی و درونی

خدایا پناه میبرم به تو از عصبانیت

خدایا پناه میبرم به تو و استغفار میکنم.

اسغفرالله ربی و اتوب الیه

خدایا نگذار که افسار این نفس به دست شیطان بیفته. خودت مواظبم باش لطفا.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۹:۱۴
Rose Rosy

تشکر

يكشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۶:۴۹ ب.ظ

خیلی وقت بود یه نفر این جوری از کارم تعریف نکرده بود:

دستت درد نکنه. خیلی خوب لحن زنده پیامک ها رو در آوردی. چقدر باهوشی تو دختر! خیلی کیف میکنم که من یه چیزی میگم تو تا تهش رو میخونی. 


در جواب منم از کارفرمای عزیزم تشکر کردم که چقدر خوب تشکر میکنه و به آدم انگیزه میده.

بعضیا، یعنی خیلیا عارشون میاد از کار آدم تعریف کنن، که نکنه طرف پررو بشه یا متوقع. ولی این کارفرمای عزیز نادیده ی من که خانم هم هست و به همین علت خیلی کار باهاش راحت میشه، به همین راحتی و سادگی از آدم تعریف میکنه و یه عالمه انرژی تزریق میکنه به روح آدم.

از ظهر، سرخوشی لذت بخشی دارم. 

واقعا خدا چقدر حکیم و داناست که اینقدر برای شکرگزاری از دیگران تاکید کرده، شکرگزاری از خودش بماند.


خدایا شکرت که کمکم کردی با بیان خوبی سخن اولیای تو رو به گوش مردم برسونم.

یا رسول الله، یا امیر المومنین، از شما هم ممنونم که دستم رو مثل همیشه گرفتید و کلمات رو بر زبان قلمم جاری کردید.

خدایا شکر و ممنونم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۸:۴۹
Rose Rosy

مددی مولا

چهارشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۷:۵۹ ب.ظ
دست و دلم میلرزه، هربار که قراره برای یکی از خورشیدهای عالم تاب دنیا بنویسم.
ساعتها و روزها رو میگذرونم، مطلب میخونم، اشک میریزم، به وجد میام و... تا لحظه ای که نظر لطفشان شامل حالم شود و زبانم باز شود.
آخر من کجا و نوشتن درباره نورهای مطلق دنیا کجا؟
من چه کردم که مرا لایق دیدند که بنویسم درباره شان؟
من گناهکار نالایق چطور سپاس بگویم از این فرصتی که به من داده اند؟
و چه طور حق بزرگی و عصمتشان را درکلام نشان دهم؟
در اندک کلمات؟
که باید دریاها مرکب شوند و بنویسند از عظمتشان و دریاها خشک شود و هنوز دریا دریا ناگفته باقی بماند.

یا رسول الله مددی.
خودت دستم را بگیر و نشانم بده از کجا آغاز کنم؟
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۹:۵۹
Rose Rosy