همه ی من

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

۱۱ مطلب در تیر ۱۴۰۱ ثبت شده است

به دیدار تو دلبسته ام...

جمعه, ۳۱ تیر ۱۴۰۱، ۱۲:۳۰ ب.ظ

با افزایش سرسام آور قیمت ها، همه ی قیمت ها در چند سال اخیر، مخصوصا قیمت خانه، و همزمان افزایش نیافتن قابل توجه درآمد خانواده مان، موج شدید دنیا خواهی داره آزارم میده. 

مدام در فکرم حساب و کتاب است

پس انداز اندکمون، که زمانی قابل توحه بود و با دست دست کردن ما، و افزایش وحشتناک قیمت ها، بی ارزش شد، وقتی قیمتهای خونه رو نکاه میکنم، بهم دهن کجی میکنه، 

توکلم میلنگه

دنیاخواه شده ام

مدام در هول و هراسم که چه میشود آخر و ما تا کی تو خونه بابا تقریبا مفت و مجانی خواهیم نشست و عذاب وجدان این قضیه بسیار دردناک و تحقیرآمیز است. 

از طرفی در ذهنم شیطان بست نشسته و زندگی ملن را با زندگی یک نفر خاص مقایسه میکند. میزان رشد انها و پسرفت ما  توی ذوقم میزند. 

 

 الحمدلله که خانه داریم، ولو کوچک

الحمدلله که ماشین داریم

الحمدلله که همسر شغل دارد

الحمدلله همان پس انداز را داریم

الحمدلله سلامتیم. 

الحمدلله علی کل حال

الحمدلله علی کل نعمه

 

خدایا لطفا این وسوسه ها و شیطنت ها را به حساب ناشکری نگذار. بگذار به حساب درخواست نمک سفره از خودت. 

 

خدایا کمکمون کن لطفا. 

وقتی ما دهک ۸ حساب میشیم، یعنی یک عالمه ادم عستند که وضعشون خیلی پایینتر از ماست.

خدایا به زندگی همه مردم سرزمینم برکت بده. 

فکر اقتصادی خوب هم لطفا. 

تدبیر  و درایت هم همینطور. 

کلا خدایا ما را آن ده که آن به. 

 

خدایا نکند بشویم مصداق الذین لایرجون لقائنا و رضوا بالحیوه الدنیا...

متشکرم. 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۰۱ ، ۱۲:۳۰
Rose Rosy

تولد در لس آنجلس

جمعه, ۲۴ تیر ۱۴۰۱، ۰۷:۵۲ ق.ظ

تولد در لس آنجلس

خاطرات محمد عرب

به قلم بهزاد دانشگر

 

 

خاطرات مردی که از نوجوانی با خانواده به امریکا سفر کرده، درس خوانده و کسب و کارش پررونقی را راه اندازی کرده و زندگی کاملا امریکایی را در پیش گرفته

در سفری به برزیل برای شرکت در کارناوال و خوشگذرانی در آن، با قرآن آشنا میشود و این آشنایی آغاز سفری شناختی برای او میشود. .

به برکت قرآن، به دنبال حقیقت میرود و از نو زاده میشود. این بار مومن، 

بعد از چند سال ازدواج میکند، بعد  هم به ایران برمیگردند.  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۰۱ ، ۰۷:۵۲
Rose Rosy

زیرکی در میدان انتخاب

جمعه, ۲۴ تیر ۱۴۰۱، ۰۷:۴۸ ق.ظ

چهل میدان در رویارویی با تضادها، به دور از افراط و تفریط

احمدرضا اخوت

 

احصا کردن ۴۰ میدان مبتلابه، در انواع روابط (رابطه با خود، با خدا، با کارها، با مردم و در تقابل (دشمنی) با دیگران) به نوبه خود کار جالب و تامل برانگیزی است. و وقتی این میدان های ظاهرا متضاد به روایات میشوند، کار جالبی میشود که نتیجه اش همین کتاب است. 

اما اینکه در عمل چقدر تاثیر دارد، نیاز به تکرار و تمرین دارد تا میانه روی در این عرصه های تصمیم گیری، ملکه شوند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۰۱ ، ۰۷:۴۸
Rose Rosy

همه نوکرها

جمعه, ۲۴ تیر ۱۴۰۱، ۰۷:۴۳ ق.ظ

همه نوکر ها... 

 

روایتی از جریان کربلا، ازمکه تا عصر عاشورا

از زبان ضحاک که گفته میشود عصر عاشورا اسبش را که پشت خیمه ها بسته بود هی کرد و رفت که رفت که رفت. 

 

روایت به زبان امروزی است و بدون خواندن مقدمه، ممکن است صفحات اول سردر گم شوی که کدام فرمانده؟ کدام جنگ؟ مگر اخیرا در عربستان جنگ شده بوده و ... (اتفاقی که برای من افتاد و بعد از خواندن مقدمه متوجه شدم چی به چیه)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۰۱ ، ۰۷:۴۳
Rose Rosy

کریمانه

جمعه, ۲۴ تیر ۱۴۰۱، ۰۷:۳۸ ق.ظ

بسم الله 

 

خیلی وقت ها به این فکر میکنم که اگر درآمد ثابتی از خودم داشتم چه میکردم. 

البته معمولا برعکس است. 

دلم میخواهد یک کاری بکنم و چون درآمد از خودم ندارم، نمیتوانم و با خودم میگویم یادم باشد این کار را بکنم، هر وقت درآمد دار شدم. 

تقریبا همه نقشه هایم هم برای خودم نیست. (غیر از اینکه دوست دارم ماشین خودم را داشته باشم) 

امروز هم داشتم برای هدیه های روز عید غدیر جستجو میکردم و فکر میکردم و ایده هایم را مینوشتم. 

قیمت ها همه بالاتر از حد انتظار هستند. (طبق معمول!!)

با خودم گفتم ان شاءالله سال بعد، درآمد قابل توجهی داشته باشم و با دست باز برای عید غدیر هدیه بخرم و عیدی بدهم. 

بعد باز با خودم گفتم چرا تا سال بعد صبر کنی که اگرر درآمد داشتی فلان کار رو بکنی. 

بگو خدایا من دوست دارم برای عیدغدیر سنگ تموم بگذارم. ولی دستم بسته است. خودت هم ثواب و برکاتش رو در بین مسلمین جاری کن، هم توان انجام کارهای مفید و موثر  و خالص و مورد رضایت خودت را بهمون بده که همه چیز تویی. اول تویی.آخر تویی. ظاهر تویی، باطن تویی، اثر از جانب توست...

والسلام. 

دیگه این همه فکر و خیال نداره که اگر فلان بود و اگر بهمان بود... 

 

یا لیتنا کنا معک فافوز فوزا عظیما... 

حسابمان با کرام الکاتبین است. از کریم، انتظارکم نمیشود داشت. 

 

 

هفته بعد نوشت: 

فردای این نوشته، با همسر و بچه ها رفتیم بازار. چند بار ختم ۱۱۰ بار ذکر یا علی گفتم که خود صاحب عید غدیر کمکمون کنه و چیز مناسبی تهیه کنیم. با اینکه تقریبا تمام مغازه ها (به خاطر جمعه) تعطیل بودند، از تنها مغازه ی لوازم التحریری باز بازار، به اندازه ی ۴۰ نفر مداد نوکی و مداد رنگی و پاک کن و بیسکویت خریدیم. در پاکت گذاشتیم و رفتیم مرند.

به برکت امیرالمومنین، هدایا، در جای مناسبی مصرف شد. 

همان طور که از کریم انتظار میرفت... همه چیز عالی و فراتر از حد انتظار...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۰۱ ، ۰۷:۳۸
Rose Rosy

خانه ی دوست کجاست؟

چهارشنبه, ۲۲ تیر ۱۴۰۱، ۰۸:۴۴ ب.ظ

اولین بار است که با در فضای عمونی(پارک، حرم، مسجد و...) به کسی روی خوش نشان میدهد (دوست میشود) 

تا به حال روال اش این طور بوده که بچه ها میآمدند پیشش میگفتند با ما دوست میشی؟ و سارا میگفت نه! و تامام. 

چقدر غصه خوردم براش که بچم ارتباط نمیگیره و تنها میمونه 

 

 

امروز در خانه گفتم به شرطی میریم پارک که با بچه ها بازی کنی. 

و قبول نکرد. و با شوخی و خنده موضوع عوض شد. 

 

حالا در دقایق اخیر، و بعد از بیشتر یک ساعت حضور در پارک،  دوست پیدا کرده، خدا را شاکرم.

ولی مشکل اینجاست که همین الان وقت اذان مغرب شد... 

از یک طرف به خانه رفتن دیر شده ، از یک طرف دلم نمی آید این فرصت طلایی به این زودی تمام شود. 

 

 

بعدا نوشت: تمام راه برگشت را از خوشحالی شلنگ تخته می انداخت. الحمدلله به خاطر این نعمت بزرگ. 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۰۱ ، ۲۰:۴۴
Rose Rosy

خانه پربرکت

دوشنبه, ۲۰ تیر ۱۴۰۱، ۰۱:۴۵ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۰ تیر ۰۱ ، ۰۱:۴۵
Rose Rosy

استغفار

پنجشنبه, ۱۶ تیر ۱۴۰۱، ۰۱:۰۲ ق.ظ
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۰۱ ، ۰۱:۰۲
Rose Rosy

بلاگ ریدر

سه شنبه, ۱۴ تیر ۱۴۰۱، ۰۱:۲۹ ب.ظ

وبلاگ هایی هستند که مدت هاست میخوانم. 

یکیشان را حدودا هفت سال

ان یکی ها هم کم و بیش

 

این که چرا میخوانم، بماند

ولی در این دوره چند ماهه، 

یکیشان خاله اش را از دست داده 

یکیشان پدرش را

یکیشان خواهرش را،

دو تایشان متارکه و طلاق داشته اند

 

و با استقرای بسیار ناقص ، این یعنی روزگار دارد روی سخت گیرانه اش را بروز میدهد

 

خبر خوب کم میشنوم

 

و نمیدانم این چه خوره ای است که وبلاگ چک میکنم. وبلاگ میخوانم و وقت با ارزشم را تلف میکنم. 

انگار برایم کتاب قصه ای است که نو به نو میشود. راهی است برای فاصله گرفتن از حقیقت زندگی ام‌. برای سرگرمی

 

و این اصلا خوب نبست

 

نوشته هایم بی سر و ته است، خودم میدانم... :////

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۰۱ ، ۱۳:۲۹
Rose Rosy

سردرگم

چهارشنبه, ۸ تیر ۱۴۰۱، ۰۹:۲۱ ق.ظ

دچار رخوت تابستانی شده ام که هیچ دوستش ندارم. 

دوباره به برهه های از زندگی رسیده ام که پروژه تعریف شده و مشخصی برای تحویل ندارم، شب که میخوابم دغدغه وای کارهام موند و صبح باید بقیه اش رو تموم کنم رو ندارم. کسی منتظر من برای تحویل کاری نیست و خلاصه صبح ها انگیزه بیدار شدن، روزها انگیزه تکاپو و شب ها انگیزه خوابیدم ندارم. 

وضعیت مدرسه قرآن، غامض و عجیب شده و کاملا در موردش سردرگمم. هم وضعیت خودش با خودش مشخص نیست. هم تکلیف من با اون روشن نیست. روابط پیچیده و ناخوشایند و کارها نامطلوب شده. 

اگر تا الان به خاطر نظم، پروژه های تعریف شده مشخص که من انها مفید و موثر بودم و روابط خوب و شیرین و رشددهنده پابند اونجا بودم، الان هیچ کدام از اینها وجود ندارند. 

کنکور ارشد داده ام و رتبه ام خوب شده و احتمالا قبول میشوم به امیدخدا. نمیدانم کلاس ها را چه طور شرکت کنم؟ همسر را چگدنه راضی کنم؟ به فرض که خوندم و مورکش رو گرفتم، چه طور منتج به نتیجه اش کنم و باهاش کار کنم؟  و اینکه ایا همان کاریست که باید بکنم؟

از طرفی فکر فرزند سوم هم پس ذهنم است و دلم بچه میخواهد، اما همسر راضی نیست. اگر فرزندی در کار باشد، دانشگاه هم به تعویق خواهد افتاد یا لغو خواهد شد. 

تصمیم دارم زبان پایتون یاد بگیرم. اما تنهایی مزه نمیدهد و همین شده که چند هفته گذشته و من فقط دو فیلم چند دقیقه ای دانلود و نصب برنامه را دیده ام. زهرا اعلام امادگی کرده برای همراهی، اما اون مهندس کامپیوتره ولی من اطلاعاتم در باره برنامه نویسی زیاد نیست. ضمن اینکه بیش از یک هفته گذشته و خبری ازش نیست. 

 

خلاصه که خیلی خوش میگذره!!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۰۱ ، ۰۹:۲۱
Rose Rosy