همه ی من

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

قدرت باور

چهارشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۲، ۰۲:۵۷ ب.ظ
من هفت سال پیش، یعنی 19 سالگی گواهینامه گرفتم. اما هیچ وقت بعد از کلاسهای آموزشی رانندگی نکردم. یک بار که دینام ماشین پدرم رو سوزوندم، دیگه نه من روم شد ازشون بخوام ماشین بدن به من، و نه ایشون تمایلی داشتند.
گذشت تا من ازدواج کردم و مدتی بعد بچه دار شدیم و همزمان ماشین خریدیم. باز هم اوایل مادر شدنم بود و از فکر رانندگی هم میترسیدم. ولی نیاز بهش خیلی احساس میشد. یه جور کاستی برام داشت که اگر شرایط ایجاب بکنه، نمیتونم رانندگی کنم.
در کنار این، تمام این سال ها من هر از گاهی خواب میدیدم پشت فرمان یه پیکان!! نشستم و نمیتونم ترمز بگیرم. یعنی ترس در وجودم بود و البته نمیدونستم این ترس به چی برمیگرده.
خب، من وقتی توصیه های شما در هدف گزاری رو خوندم، با خودم گفتم عید نوروز، تو یه صبح آفتابی و گرم من ماشین رو از خونه خودمون در تهران، تا خونه مادر در شهری در دوساعتی تهران میبرم. در حالی که همسر و فرزندم همراهم هستند و همگی خوشحالیم.
گذشت تا دو سه هفته پیش، یه روز که از خونه مادر همسرم برمیگشتیم، همسرم حالش اصلا مساعد رانندگی نبود. ولی مجبور شد تا خونه مارو برسونه.
همون شب تصمیم گرفتم به این تصمیم عمل کنم. فرداش هماهنگ کردم و صبح های زود، ساعت 5:30 که پسرم خواب بود و پدرش پیشش، میرفتم برای تمرین. 
یه روز که داشتم اون خواب همیشگیم رو برای مربیم تعریف میکردم ناگهان یادم افتاد این ترس از کجا در من رخنه کرده! مربوط میشد به اولین تجربه ی رانندگیم، 16-17 ساله بودم که به تشویق یکی از اقوام بدون اینکه بدونم ماشین رو چطور نگه میدارن، پشت رل ماشینش نشستم. خب من راه افتادن رو بلد بودم، ولی وقتی قرار شد بایستم، از جدول بالارفتم و بعد از شکستن چراغ ماشین توسط دیوار یک خونه، ماشین ایستاد!!!

 بعد از یک جلسه تمرین، مسافت 30 کیلومتری خونمون تا خونه مادرهمسرم رو خودم رانندگی کردم، و بعد از 9 جلسه تمرین، رویای روز آفتابی من تحقق یافت! از خونمون تا خونه مادرم یک تنه رانندگی کردم، در کمال سلامتی و خوشحال.
 و البته خیلی زودتر از زمانی که تعیین کرده بودم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۲ ، ۱۴:۵۷
Rose Rosy