خانه دوست...
قم، حرم حضرت معصومه(س)، صبح 13 رجب، روز میلاد امام متقیان
- یکی از خدمه، دست پیرزن ترک زبانی را که راه خروج را گم کرده گرفته و میبردش تک تک درهای خروجی را نشانش میدهد و به زور ترکی صحبت میکند تا ببیند از آن در آمده یا نه!
پیرزن خم شده و برای تشکر، دست خادم خانم رو میبوسد.
خادم را خوب میشناسم، تازه عمل کرده و به زور روی پاهایش بند است. اما به عشق خانم و به عشق مولا علی آمده خدمت کند به زوار خانم.
- پیرزن تمیزی، ته عصایش را پلاستیک بسته، از همان پلاستیک هایی که برای کفشها دم در میگذارند، میخواهد حتی به اندازه سطح مقطع عصایش هم آلودگی به حرم خانم نیاورد.
- خانم مسنی که لهجه غلیظ محلی داره، ایستاده روبه روی ضریح، تک تک زنگ میزنه به فامیل و آشنا، میگه روبروی ضریحم، و گوشی رو میگیره سمت ضریح، که فرد پشت تلفن حرفهاش رو با حضرت بزنه.
- خادمها با هم شوخی میکنند و میخندند.
- زوار برای هم جا باز میکنند و برای تشکر، لبخند مهربانی میزنند و دعا میکنند.
- دخترک ایستاده رو به حرم، شاید هنوز تکلیف هم نشده باشد، دارد زیارت نامه میخواند.
- طلبه ای نشسته گوشه خلوتی و درس مرور میکند.
- چند دختر نشسته اند دور هم و با هم زبان میخوانند.
- در وضوخانه ، خانم خادم، ساعت و موبایل زایر را گرفته تا وضویش را بگیرد و لباسش را مرتب کند.
- خانم خادم، در همان وضوخانه، تلفنی به کسانی که در خانه منتظرش هستند میسپارد برای مقدمات نهار چه کار کنند. وقتی برسد خانه، باید برای یک عده نهار درست کند.
- پدر و پسری که از زیارت برگشته اند و دست در دست هم قدم میزنند تا برسند سر قرار با مادر خانواده، و مادری که من باشم، از دور نگاهشان میکنم و دلم قنج میرود برای هر دویشان.
این همه زیبایی تنها در یک تکه زمین جمع شده، این همه زیبایی که همه شان مدیون خانمیِ خانم و سروری و امامت مولا علی(ع) هستند.
چقدر زیارت خوب بود.