هنر نمیباشد...
چهارشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۲۸ ق.ظ
میگوید و میگوید و میگوید.
از رنجشی که سالها پیش برایش پیش آمده. از گریه ها و ختم یاسینهایی که گرفته. از دلش که شکسته، از حلالی که نمیکند.
گوش شنوایی شده ام برای درد دلش. از دو نفر از فامیلمان که به حسن نیت و مهربانی و همه چیز دانی و حلال مشکلات بودن معروف اند رنجیده. میگوید ان دنیا حرف دارم باهاشون. کار ندارم چه کسی درست گفته و حق با که بوده. واقعیت اینه که پیرزن ۷۰ ساله گریه ها کرده ازین بابت.
میترسم. از اعمال خودم میترسم. نکند دلی را شکسته ام و خبر ندارم؟
۹۵/۱۰/۲۲