دوشنبه نهم مرداد
امروز آزمون تعیین سطح تافل داشتم. قبل از رفتن از استرس و به دنبال شیر سرد ووضو! چنان بدنم یخ کرده بود که میلرزیدم و پوستم دون دون شده بود از سرما، انهم دققیقا در چله تابستان.
چای صبحانه همسرریز و گرمای محبتش که توی صبحانه اماده شده موج میزد، گرم و دلگرمم کرد و استرسم کم شد.
سر جلسه ریلکس بودم و این ریلکسی یه کم کار دستم داد و باعث شد ریدینگ رو که همیشه توش عالی بودم، وقت کم بیارم!
بقیه اش رو دیگه حساب دستم اومد و تو همه شون ان تایم بودم.
در مجموع ازمون خوبی بود. تا ببینم سه روز دیگه نمره ها چی میشن.
عصر هم رفتیم اون خونه تا به کامپیوتر همسر جان رسیدگی کنم، من و دخترک زودتر برگشتیم و بی کلید موندیم پشت در. که البته نموندیم و خودمون رو واریز کردیم به خونه همسایه جان بغلی که همیشه با روی باز پذیرای ما و دیگران هستند.
تا وقتی همسر بیاد و چکه چکه های من رو که از خجالت اب شده بودم جلوی اقای همسایه و دامادشون، جمع کنه ببره خونه.