همه ی من

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

زا لو لو لو

شنبه, ۱ مهر ۱۳۹۶، ۰۲:۲۱ ب.ظ

گاهی شعر 

تو نیکی میکن و در دجله انداز

که ایزد در بیابانت دهد باز

به صورت

 تو نیکی مکن و در دجله ننداز

که مردم در خیابانت زند باز

در میاد.

مثل امروز من.


طرف در حالی که امادگیشو نداشته یه تعارف الکی به مهمونش میکنه که شبو بمونه. اونم در جا میپذیره. میگه خب افسار اسبمو کجا ببندم. میگه به زبون من.

ان شاالله به امید خدا زالوها رو اگر گرفتم باید هر ۲۵ تاش رو بندازم به زبون خودم.


دو روز بعد نوشت: قرار بود امزوز تحویل بدن که به خاطر تغییر ادرس، با هماهنگی همسرجانم افتاد چهارشنبه. حالا مادرجان همسرجان میگن کاش به خودم میگفتی میگفتم بیارن خونتون، خودمون میومدیم تحویل میگرفتیم. 

طرف گفته بود: خدایا من را از شر کارهای خیرم نجات بده. بلند بکو آممممین. 


خدایا میشه این یکی ختم به خیر بشه، من نذر کنم دیگه کارخیر انجام ندم؟


بیست روز بعد نوشت: زالوهه قصه ی درازی داشت. آخرش به خیر و خوشی رسید دست صاحبانشون. آنها هم راضی بودند و قربان قد و بالای زالوها میرفتند. ولی وای از بهد از زالوها. خارش شدید، ورم خیلی شدید، ضعف، لق شدن دندان، 

و بعد شب ماندن ما انجا ، به نیت ثواب و کمک رسانی

و بعد ... ای که فهمیدیم خیلی مزاحم بوده ایم و دیگر حالاحالاها انطرفها پیدایمان نشود و فهمیدیم این همه مدت همیشه مزاحم بوده ایم و این حس بنده کاملا درست بوده. و فهمیدیم که نباید برای غذا بمانیم. و فهمیدیم که باید شعور میداشتیم و خودمون زودتر از اینا میفهمیدیم. و فهمیدیم که اونقدری که ما فکر میکردیم دلشون برای ما تنگ نخواهد شد و فهمیدیم که الان وقت مهاجرت است. 

(جای سه نقطه اول بند رو نمیدونم چی بگزارم: قائله؟ جریان؟ فتنه؟ خیر؟ شر؟ ماجرا؟ نمیدانم. هر چه بود خیر بود الحمدلله)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۷/۰۱
Rose Rosy

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی