تیر چراغ برق
در فضایی کاملا رمانتیک داشتم ریاضی عمومی میخوندم برای کنکورِ دیروز ثبت نام کرده ی دکترا.
دخترک خوابیده و پسرک در دفتر کار پدرک و همه چی ارومه و من چقدر درسخونم بود.
یکهو صدای مهیب جرقه اومد، پشت سر هم. سارا از صداش بیدار شد و گریه کرد.
نگاه کردم دیدم کابل برق منتهی به تیر برق اتش گرفته و جرقه میزنه.
هول شدم. زنگ زدم ۱۲۱.
گفتم چیز برق اتیش گرفته🤔 داشتم ادرس میدادم که یارو قطع کرد.
دوباره زنگ زدم و باز هم هر چقدر به مغزم فشار اوردم یادم نیومد چیه برق اتیش گرفته و مجددا گفتم چیز برق😑 گفت همسایه هاتون هم زنگ زدند.
ظرف پنج دقیقه اومدند و اتش نشانی هم با چند مین فاصله اومد و اتیش رو خاموش کردند و رفتند.
ما موندیم و چیزبرق سوخته و برقای قطع شده.
دست به دامان گوگل شدم که یادم بیاد دقیقا کجای برق اتیش گرفته بوده.
بیست دقیقه بعد نوشت: (رفتند که ماشین بالابر دار بیاد. الان اومده دارن درست میکنند.)
پ.ن. خدا وکیلی یک بار هم که بعد از مدت ها من مثل بچه ادم نشسته بودم به درس اینجوری شد. بچه بیدار و برق قطع و درس تعطیل.
وقت مطالعه بعدی صاعقه نیاد صلوات.