همه ی من

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

درسنامه

چهارشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۶، ۰۶:۰۳ ب.ظ


درس هایی که از تشنج دخترم گرفتم

  1. منع دیگران رو نکنم. قبلا به زبان خیلی این حرف رو تکرار میکردم. اما در عمل منع همه رو میکردم. خودم رو علامه دهری میدونستم که بچه داری و مریض داری و شیوه زندگی ام و ... همه و همه میبایست الگوی همگان باشه!! در دل خودم، و پیش دیگران. فلان کس خیلی حساس است، خوب کاری میکند! بهمان کس میماند پیش مادرش، بهترین کار را میکند، به من چه؟ فلانی خیلی توصیه میکند، کار درست را او میکند. وقتی با مادران بی فکری مثل من مواجه است، باید تذکر بدهد. فکر میکنم مهم ترین درس این اتفاق این بود. سرت به کار خودت باشه. نه کسی رو قضاوت کن، نه درباره ی کسی حرف بزن، نه از رفتار کسی ازرده شو، نه حتی از رفتار کسی تعجب کن. هرکسی بهترین کاری را میکند که میتواند. تو هم بهترین کاری را بکن که میتونی. و سعی کن توان خودت رو بالا ببری.
  2. سهل انگاری نکنم. ساده نگیرم.در مورد مریضی بچه ها،با ان شاالله خوب میشن و قطره سدیم کلراید سر نکنم. مراجعه به دکتر داشته باشم. وقتی سرفه و ابریزششون طولانی میشه، یعنی بدنشون نمیتونه میکروبها رو شکست بده و نیروی کمکی نیاز داره. دستورات طب سنتی و غیره هم یا برای میکروبهای الان جواب نمیده، یا من بلد نیستم اجراشون کنم، یا درست منتقل نمیشن، یا اصلا نقص دارند. فقط اتکا به اونا نداشته باشم.
  3. باز هم منع دیگران رو نکنم. منع همسر را کردم که به خاطر بچه ی ما، دیگران نباید تو زحمت بیفتند،و وقت اضطرار، وقیقا خودم همین کار رو کردم، به وحشتناک ترین و ترساننده ترین شیوه ی ممکن.
  4. نظر دیگران برام مهم نباشه.اینکه مادرشوهرم، که خیلی خیلی خیلی هم برام عزیزه، فکر میکنه من زیاد نگران بچه ها نمیشن، یا من فکر میکنم که اون اونطوری فکر میکنه، واقعا مهم نیست.با این اتفاق به خودم و همسر و خواهرشوهر و همسایه جان ثابت شد که چقدر نگران میشم، تا سر حد مرگ، بدون تعارف، و البته که نگرانی، هنر نیست.
  5. این درس، خیلی درس سختیه. حتی از نوشتنش هم میترسم. صبر و توکل و رضایت به رضای خدا. تو ماشین، تو راه یبمارستان، داشتم میمردم. قلبم تیر میکشید، اختیار پاهایم رو از دست داده بودم و تکان های محکم میخوردند. فقط بسم الله و حمد میخواندم و میگفتم خدایا بمونه. بعد یک آن، یم لحظه از ته قلبم، گفتم خدایا راضی ام به رضایت. و اروم تر شدم. یک لحظه به ذهنم رسید که اگر خدا اراده کنه، چه من تسلیم باشم، چه نباشم، آنچه خدا رقم زده اتفاق میفته. هر چند برام سخته، باورش، ولی عین حقیقته.  ضجه مویه ی من، رعشه و ضعف و گریه و جیغ و داد و خود زنی و به دنبالش ضعف و لرز و به هم خوردن حال، هیچ کدوم قضای خدا رو برنمیگردونن. فقط باید دعا کنم اول و آخرش تسلیم خدا باشم.
  6. این به درسی که چند وقت پیش بهش رسیده بودم هم مربوط میشه. هر اتفاق بد و ناخوشایندی در این دنیا، هر ناملایمتی، هر مریضی، هر ناراحتی و هر امتحانی، یک سختی ای برای آدم داره. من میتونم تصمیم بگیرم این سختی در همین امتحان تموم شه و در عوض آرامش صبوری، و اجر و پاداش الهی به خاطر رضایت به رضای خدا، احیانا غیبت نکردن، بدگویی نکردن، خشمگین نشدن، بداخلاقی نکردن، حرف و حدیث درست نکردن، مقابله به مثل نکردن، و ... رو نصیب من بکنه. و میتونم رفتار نادرست از خودم نشون بدم و در اون صورت علاوه بر ناراحتی اولیه، ناراحتی، پشیمانی، بی آبرویی، تاصیر سوء بر فرزند، و خیلی تبعات سوء دیگه گریبانم رو خواهد گرفت. و علاوه بر اون، ناراحتی زیاد و عمده ی عقوبت الهی نیز در انتظارم خواهد بود. پس من با رفتارم میتونم از دل هر ناراحتی، دو ناراحتی دیگه به خودم تحمیل کنم، یا میتونم یک ناراحتی رو به دو تا آسودگی خیلی بزرگ تبدیل کنم.

و من احمقم اگر اولی رو انتخاب کنم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۱۱/۲۵
Rose Rosy

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی