تصمیم کبری
در حرم امام حسین و امیرالمومنین با خودم گفتم چه قولی به خودم امامم بدهم که بشود تصمیم خوب سالم؟ چه عیبی را در خودم پیدا کنم و سعی بر تصحیح ان کنم؟
تصمیم گرفتم از "من" بودنم بکاهم. من که گفته بودم، من که این کار رو کردم، من این پیشنهاد رو دادم، من که فلان، من که بیسار
خلاصه دیدم که "من" داره من رو خفه میکنه.
و خدا شروع کرد به امتحان کردن من. با همسرم، با مادر همسرم، بارها و بارها در طول سفر، با پدرهمسرم، بلافاصله که همدیگر رو دیدیم
و "من" حواسم نبود که دارم آزمایش میشم. هر بار سعی کردم خودم رو مبرا کنم، خودم رو از کاری که فکر میکردم نکردم، و اشتباهی که فکر میکنم انجام ندادم تبرئه کنم، اما هر بار بعد از حدود یک دقیقه متوجه بی فایده و عبث بودن تلاشم شدم و گفتم حق با شماست و تمام.
امشب، همین الان به این نتیجه رسیدم که
احَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ
دو روز بعد از پایان سفر.