عصبانیت نیمه شبانه به وقت نوروز
عصبانیت پسرک کمی فروکش کرد و با چشمانی گریان و گلویی پر از بغض و دلی پر از غصه ی وسایلش خوابش برد.
دخترک هم در آغوشم آرام گرفت و خوابید.
پدر خانواده با ظاهری آرام و باطنی پر از تلاطم خوابید.
همه گریه هایشان را کردند و دادهایشان را زدند و پاره کردنی هایشان را پاره کردند و لگدهایشان را کوبیدند و تهدیدهایشان را کردند.
من ماندم و بغضی که گلویم را فشار میدهد و قلبم را مچاله میکند و آبرویی که در ساعت یک و نیم نصف شب رفت و حق الناس و حق هسایگی که ضایع شد به خاطر یک تکه کاغذ کادوی مینیونی پاره شده و مشتی عصبانیت کنترل نشده از طرف پدر و پسر.
تا وقتی خودمون نمیتونیم عصبانیت خودمون رو کنترل کنیم نمیتونیم انتظار داشته باشیم پسرکمون بلد باشه، بخواد و بتونه عصبانیتش رو کنترل کنه.
تا وقتی خودمون تهدید میکنیم که میزنمت و پاره میکنم و میشکونم و ال میکنم و بل میکنم امممممکان نداره پسرکمون یاد بگیره وقتی ناراحته باید چی کار کنه.
تا وقتی رفتار ما با کوچکتر از خودمون و زیردستمون یعنی پسرمون درست نیست، پسرمون هیییچ الگویی برای رفتار مناسب با زیردست خودش یعنی خواهرش نداره.
تبصره یک : عصبانیت و تشنج، بعد از یک روز عالی دید و بازدیدی، نمک تعطیلاته.
تبصره دو : تعطیلاتمون خوش شور شد امشب.