همه ی من

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

فاما من ثقلت موازینه فهو فی عیشه راضیه

دوشنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۲۱ ق.ظ

دوباره یه فکر جدید به سرم زده. بعد از اینکه صفحه ی پژوهشکده ماه ها در مرورگرم باز بود دیروز بستمش و همان دیروز فکر دکتری رشته جدید، که قبلا هم بهش فکر کرده بودم و کمی هم سرچ، دوباره در ذهنم قد علم کرد.


از درس خواندن، به دنبال اون حس "بهترین" بودن در دوره ارشدم. اون حسی که استادم تا چهره در نوشته های تخته دقیق میکردم، میفهمید سوال دارم و حتی تر، به قول خودش : وقتی اینجوری نگاه میکنید میخواید مچ من رو بگیرید. 

این حس پیروزمندی اونقدر در من قویه که دلم میخواد دوباره و چند باره تجربه اش کنم. حتی به قیمت سختی کشیدن بسیار.

اون حسی که اساتید هر وقت منو میدیدند، یا راجع به من با هم حرف میزدند میگفتند که فلانی دانشجوی خیلی قوی ایه. اینکه استاد راهنمام بارها و بارها بهم گفته بود پایان نامه ام، در حد تز دکتریه و دوست داشت روش کار کنم و مقاله بدیم با هم. اینکه اسناد مشاورم بهم گفت بیا با هم کار پژوهشی بکنیم. 

ولی من، هر بار رفتم و پشت سرمو نگاه نکردم و الان فقط خجالتش برام مونده و روی بازگشتن و گفتن اینکه: "خب کجا بودیم، بیاید ادامه بدیم (شروع کنیم) استاد عزیز" را ندارم. 

همسر راضی نبود و نیست و دیگه حاضر به همکاری نبود، درست، اما ایا من تمام تلاش خودمو کردم؟


و ازون حس، فقط خاطره اش برام مونده و یه عدد ۱۸.۹۱ معدل.


میدونم و ناراحتم از اینکه احساسم و هدفم خدایی به نظر نمیرسه. ولی خدا وکیلی "فهو فی عیشه راضیه" رو، اگر نخوام بگم فقط، ولی در اون دوران با تمام وجود داشتم. 


الهم وفقنا لما تحب و ترضی


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۵/۰۷
Rose Rosy

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی