چله
شاید برای اولین بار در عمرم، چله ای گرفتم و با موفقیت و بدون روزی وقفه ، به حمدلله به پایان رساندم. از فردای شهادت قاسم سلیمانی تا چهلمشون. هر روز فاتحه برای ایشان و تمام شهدا از ادم تا ابد. به نیت اصلاح ذات البین. و مقصودم بهبود و ترمیم دو رابطه در فامیل بود.
یکی قهر بی سابقه ی باباجون با عمو در پی مشاجرات سیاسی اعتقادی.
و دیگری دلخوری های پی در پی جاری جان و مادرشوهر جان از همدیگه، که هر دوشون پیش من درددل میکردند و من واقعا در عذاب بودم از دلخوری ها و سوتفاهمات سلسله وار و سیکل معیوبی که ایجاد شده بود.
هر دوشون به صورت پوسته ای فعلا حل شدند و روابط در ظاهر حسنه شده. تماس های تلفنی هر چهار طرف که قطع شده بود، به لطف خدا دوباره برقرار شده و ان شاالله با لطف و کرم مداوم حضرت حق و به حق خون شهیدان، ریشه ای و عمقی هم دلها مهربون بشه و به هم دیگه گرم بشه.
الحمدلله علی کل حال
الحمدلله علی کل نعمه