همه ی من

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

فروردینوشت

دوشنبه, ۱۶ فروردين ۱۴۰۰، ۱۲:۱۰ ق.ظ

۳۰ اسفند
شب قبلش ساعت ۴ خوابیدم
صبح ۷ و نیم بیداری
بقیه ی خانه تکانی
حمام
ظهر برای سال تحویل مسجد فائق، شهدای گمنام
بعد از ظهر جمع و جور
عصر حرکت به سمت قم
شام و خواب خونه سمیه اینا

۱ فروردین
صبح عید دیدنی خونه عموجان
نهار با سمیه اینا مهمان زینب، پارک سرو، نزدیک جعفریه
بعد از ظهر گاوداری
عصر خونه زینب اینا
شب خونه مامان اینا

۲ فروردین
صبح پاک کردن و تفت دادن کنگر ها
شستن لباس ها
ظهر خورشت کنگر پختم
بعد از ظهر عید دیدنی خونه عمومحمدرضا
غروب حرم
شب پردیسان

۳ فروردین
صبح آماده سازی وسایل پیک نیک
ظهر آقا احسان اینا رسیدند از تهران
ظهر پیک نبک با سمیه، زینب، لیلاخانم اینا و زهرا وحدانی صحرا و کوه طغرود، اطراف جعفریه، به صرف املت، پسرها چندین و چند بار کوه را بالا پایین کردند.
 شب پردیسان با اقااحسان اینا. بدوبدو و بازی بچه ها.

۴ فروردین
صبح خانه و اماده سازی نهار
اقاایمان رفت روغن ماشین و عطاری
اقااحسان با بچه ها پارک
من و لیلادخانم خانه

نهار تو حیاط
بعد از ظهر جواب آزمایش بابا رو گرفتیم
شیرینی خامه ای گرفتیم
یه سر پارک جوان زدیم افتضاح بود.
رفتیم پارک سر خیابان شهروند، وتا بعد از نماز مغرب آنجا بودیم
نماز رو روی زیر انداز خوندیم
شام هم املت مونده از دیروز و کوکوی سبزی لیلا خانم و دمی باقالا خوردیم.

۵ فروردین
صبح ۳ تا بچه ها رو گذاشتیم خونه سمیه
چهارتایی رفتیم بازار
نهار فلافل و سمبوسه از بازار گرفتیم
بچه ها رو برداشتیم رفتیم پارک سر خیابان شهروند دوباره
نهار و چای خوردیم
اومدیم خونه وضو گرفتیم
نماز رفتیم حرم
لیلا خانم حالش بد شده بود انگار
اومدیم خونه براش ابجوش با عرق شاهسپران درست کردم
شام و تلوزیون و تخمه

۶ فروردین
جارو پارو و عوض کردن پرده ها و تمیزکاری آشپزخانه و جمع آوری وسایل
نهار از خانه معلم خریدیم
کنار رودخونه نهار خوردیم
بعد رفتیم دریاچه نمک
و بعد با کمی فاصله زیر انداز پهن کردیم و چای و کیک و تخمه
با غروب آفتاب حرکت به سمت تهران (الان تو ماشین هستیم)
حدود ساعت ۹::۱۵ رسیدیم خانه
شب شام نخورده خوابیدم

 ۷ فروردین
سحری بیدار شدیم با ایمان.
چند لقمه خوردم
سوره هود رو المیزانش رو خوندم
خوابیدم و روز بسیار بی انرژی و بی انگیزه ای داشتم
سه بار لباسشویی روشن کردم
غرغر سر بچه ها
نهار خودشون املت درست کردند واسه خودشون

۸ فروردین
مشغول کارهای خانه
غروب مدیر قبلی ساختمان اومد برای تحویل کارهای مدیریت ساختمان نرگس
شام به مناسبت تولد امام زمان لازانیا پختم


۹ فروردین
سحری خواب موندیم و در حد چند قاشق قاووت و اب خوردیم
 صبح یک جلسه بیت را همراه با کتاب گوش دادم و تجربه ی خوبی بود. حیفم اومد بقیه اش رو اینطوری پیش نرفتم
نماز ظهر رفتیم مسجد فائق 
بعد از ظهر خوابیدم و بچه ها و ایمان رفتند کارواش
شاید بعد از اینکه بیان بریم دیدن عموجان و خدیجه زن عمو



خواب،۹ فروردین: اماده شده بودیم بریم حرم، برنامه به هم خورد و قرار شد اقای نجفی اینا بیان. من از اینکه بهم نگفته بودند ناراحت شدم و گریه کردم.


خواب ۱۲ فروردین
تعمیرات داست خونه. در آسانسور و داخلش
حیاط و ...
ازدواج کردم!
بدون اجازه همسایه سارا کفشای محمدصدرا رو پوشید و محمدصدرا هم با ما اومد پیش  کارگرا
میخواستیم بریم یه زمین دیکه. همگی پشت نیسان سوار شدیم. شامپو قرار بود بفرشم‌ ارگزینا که دست به دست میفروشند

خواب هامو که میخونم، باورم نمیشه اینا خواب من هستند. اگر ننوشته بودم که فراموش میکردم. کما اینکه حتی وقتی نوشتم هم فراموشسون کردم و باورم نمیشه اینا خواب من بودند


۱۶ فروردین
خواب دیدم باید دکترا بخونم و معاون رئیس جمهور بشم

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۱/۱۶
Rose Rosy

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی