همه ی من

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

۶ خرداد ۱۴۰۰، قم

پنجشنبه, ۶ خرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۱۵ ق.ظ

بسم الله النور

خواب دیدم دارم میمیرم.  روز آخر ماه رمضان بود و برای بار سوم در ماه رمضون پریود شدم.
جشنی در راه بود. انگار عروسی من بود.
بله عروسی من بود.
مهمونا اومدن و من از خوشحالی جیغ کشیدم که،: ایماان، ببین عمو جان هم اومده. عموجان و خدیجه زن عمو، عمه لعیا و ...
یک اتاق پر از رختخواب بود. من چند تا لحاف ویژه و خاص داشتم که انگار برای جهزیه ام بود.

ولی وقتی فهمیدم رفتنی ام  در تب و تاب رفتن بودم.
خواستم به مامان یا بابا وصیت کنم. سرشون شلوغ بود. .به لیلا دخترعمو وصیت کردم. همان وصیتی که واقعا در دفترم نوشته ام. که دو سال نماز قضا احتیاطی دارم.
همان وقت تعداد روزه قضاهای سال جدیدم را به قبلیا ذهنی داشتم اضافه میکردم و با خودم میگفتم الان که ماه رمضونه و به روزه های امسالم، قضا واجب نیست.
رمز لپ تاپ رو بهش گفتم.
رو یه کاغذ نوشتم گذاشتم لای لپتاپ‌ که به ایمان بگه.
به سوده سپردم اگر شد فایل پاورپوینت بیت رو بفرسته

نمیدونم چی نشونم دادم‌ چی بهم گفتن. ولی قول یک مرگ سعادتمند رو بهم دادند. از مرگ و رفتن ناراحت نبودم، فقط کمی از دردهایی که تا مرگ خواهم داشت نگران بودم.
خواب طولانی تری بود، ولی فقط همینا رو یادم میاد.
حال عجیبی دارم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۳/۰۶
Rose Rosy

رویا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی