همه ی من

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

۹ اردیبهشت ۱۴۰۰

دوشنبه, ۱۰ خرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۵۳ ق.ظ

بنام خدا

یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۰

امروز روز عجیبی بود پرمشغله و پر از دنگ‌وفنگ صبح با دیدن چهره‌ی پریشان ایمان خواب از سرم پرید نگران شمال رفتن و نگران خرید خانه در قم بود باهم صحبت کردیم هر ۲ به نتیجه رسیدند و کمی آرام گرفت. بعد تلفن‌ها شروع شد کاروبار اوضاع درهم برهم شده بود از ۱ طرف فکر شمال رفته‌اند ازیک‌طرف فکر جلسه ساعت ۳ با استاد راهنما که برای مقاله قرار بود با هم جلسه مجازی داشته باشیم از ۱ طرف فکر مشق‌های ننوشته‌ی تدبر و سوره نور از ۱ طرف درخواست‌های پی‌درپی بچه‌ها از ۱ طرف تلفن‌های پی‌درپی خلاصه اوضاعی بود 
پیام دادم به استاد تدبر و برای مشق‌های ننوشته‌ی پیش رو پیشاپیش عذرخواهی کردم گفتم که قرار است به سفر برویم و مشقی نخواهم داشت خیالم کمی از آن بابت راحت شدی بعد تماس پا با مان بود که متوجه شدیم بابا از حرف‌های دیشب دچار سوءتفاهم شده و ناراحت شدم تازه یادم افتاد صدای سرد و بی‌انگیزه‌ی بابا موقع صحبت با من شد چه دلیلی داشت دلم آشوب شد اضطراب جلسه با استاد صفدری از ۱ طرف و ناراحتی بابا از سوء‌تفاهمی که ایجاد شده از طرف دیگر حسابی دلم را آشوب کرده بود کارهای خانه هم که تمامی ندارند شکر خدا ایمان برای مامان شون مرغ خریده بود که بپریم شمال آن‌ها را جابه‌جا کردم شستم و در فریزر گذاشتم بچه‌ها را روانه‌ی خانه‌ی همسایه کردم و آماده شدن برای کلاس برای جلسه به استاد برای تنظیم مقاله جلسه خوب بود الحمدلله ولی صحبت‌های پایانی درباره این‌که می‌خواهم در آینده چه‌کاره شوم و این مدت کجا بودم بازهم همان فکر همیشگی را در من زنده کرد دکترا دکترا دکترا استاد پیشنهاد می‌کرد که اگر می‌خواهم پروژه داشته باشم یا تحقیر یا ترجمه کتاب و و و هم در دانشگاه می‌توان به دست بیایند و راه آن کنکور دکترا است بعد از این‌که  دانشجوی خوبی بودم تعریف کرد همین دلم را آشوب کرد.
  بعد به پیشنهاد سپهر ، رفتم پایین پیش همسایه ها.  چای خوردیم و صحبت کردیم ایستاده در پارکینگ کثیف و پر از دود ولی خوب بود تجربه ی جالب بود 
بعد هم نرگسِ همسایه اومدند و حرف زدن با او کمی از تشویشم را کم کرد
بعد هم چت با آزاده که باهاش در میون گذاشتم. برای دومین بار.  خلاصه امروز به این فکرها گذشت
 الحمدلله سوءتفاهم بابا برطرف شد مامان باهاشون صحبت کرده بودند 
درباره دکترا هنوز به نتیجه نرسیدم هنوز باایمان صحبت نکردم هنوز خودم قانع نشدم که این کار کاری است که باید انجام بدهم اما دلم خیلی با این راه روشن است 
باید بنشینم و تمام دلایل انجام دادن اینکار و انجام ندادن این کار را برای خودم بنویسم.
 باید بنشینم و باایمان صحبت کنم .
بعد یا علی بگویم و  تصمیمم را عملی کنم. اگر قرار به خواندن دکترا باشد حتما باید آزمون شرکت کنم یا بسته آموزشی بگیرم چون خیلی از درسها را یادم رفته‌است راه سختی پیش رو خواهم داشت اگر دکتری گزینه‌ی مورد نظرم باشد اما تشویق استاد و وعده تلویحی پذیرش در صورت رفتن به مصاحبه خیلی من رو وسوسه کرد توکل به خدا ان‌شاءالله خدا بهترین راه را و نزدیک‌ترین راه را برای رسیدن به خودش برای من در نظر بگیرد و پیش پایم بگذارد 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۳/۱۰
Rose Rosy

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی