۲۴خرداد
دوشنبه, ۲۴ خرداد ۱۴۰۰، ۰۸:۴۷ ق.ظ
خواب بچگی های های سارا رو میدیدم. ضعیف و زرد و زار بود.ِ انگار
به پوشک جدید حساس نشون داده بود ک دستاش چاک های خیلی خیلی عمیق افتاده بود توش. اونقدروه مفاصل انگشتش به مویی بند بود
نوزاد بود زرد و زار و لاغر .مثل نوزادی سپهر
گریه میکردم براش
صدای کلاغ ها ممتد و طولانی و وحشتناک از بیداری توی خواب میومد و نگران کننده بود
تا همین جا ی خوابم رو نوشتمو دوباره خوابم برد
۰۰/۰۳/۲۴