همه ی من

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

خواب ۵ تیر ۱۴۰۰، واکسن و حواشی

شنبه, ۵ تیر ۱۴۰۰، ۱۰:۱۸ ق.ظ

خواب دیدم یک نفر آمده مسجد و میخواهد همه را واکسیناسیون کنه. 

واکسن کرونا

اول یه شیرینی میداد بخوریم، بعد واکسن میزد. 

من طفره میرفتم از جواب دادن و نگاه کردن به اون خانم. میخواستم از زیرش در برم. میپرسید واکسن زدی؟ خودمو مشغول نماز میکردم. مامان و سوره هم بودند. مامان وسط مسجد و نزدیک به اون خانم بور و سوده پیش من کنار دیوار. 

به من که رسید و شیرینی رو گذاشت تو ظرف کنار دستم، یک چیزی گفت تو این مایه ها که باید مواظب باشیم اینا بهم کلک نزنن

من ناراحت شدم و جوابش رو دادم. فکر کردم رفته ونمیشنوه. ولی نرفته بود و شنید. عصبانی شد و شیرینی رو پرت کرد اون طرف. بعد دیگه هرج و مرج شد. 

درباره مجوز واکسیناسیونش شک داشتیم. اینکه اصلا از کجا اومده و چه واکسنی داره میزنه.

یک نفر حالش بد شد و دخترش اومد گفت حالش بده. گفت تقصیر خودش بود که میوه خورده بعد از واکسن

من نگران مامان بودم. که اونم گیر خانمه افتاد و فکر کنم شیرینی رو خورد. 

اوضاعی بودا

بعدش یادم افتاد باید زنگ میزدیم پلیس، یا مجوزشو میخواستیم ازش.

 

---

خونمون طبقه چهار بود بدون آسانسور. راه پله های قشنگی داشتیم. 

 

 

۲۹ مرداد۱۴۰۰  هییییچ چی ازین خواب یادم نمیاد!! عجیبه. 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۴/۰۵
Rose Rosy

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی