دست به دامن کریمه
بسم الله الرحمن الرحیم
قاعدتا نباید این قدر سخت باشه. یک جای کار میلنگه که الان سختمه. پوست اندازی سختمه. این همه مدت که شاد و شنگول و پرانرژی و پرکار کار میکردم و درس میخوندم و احساس خیلی خوبی راجع به خودم توانایی هام و نظر ویژه ی خدا به من در مورد اعطای استعدادهام داشتم، یه چیزی درست نبود. و نمیدونم الان هست یا نه. با وجود هر بار نهیب به خود، باز هم دلم قنج میرفت از استعدادهام. (میرود!!)
بازهم فکر میکردم یه کسی هستم برای خودم. هربار میگفتم از خداست، مغرور نشو،… اما باز دلم غنج میرود. باز خوشحال میشوم از کاری که کردهام خیلی سعی کردم «من» را حذف کنم سعی نکنم کاری را به اسم خودم تمام کنم، نقش خودم را ثابت کنم، و خدایا تلاش من را میبینی؟ میدانم که میبینیم و بهم سخت میگیری تا پوست بیندازند، تا رشد کنم، تا نواقص را رفع کنم، چراکه تو ربی! تو ربالعالمینی و میتوانی و حتما کمکم میکنی
این چند وقت فکر میکردم کار خوبی دارم میکنم ولی شاید چون با هم بودیم انجام میدادم در رودربایستی در شرم و حیای جمع این کار را میکنم چون میتوانم بکنم این کار را میکنم چون ازم خواستهشده این کار را انجام میدهم چون خوب انجام میدم این کار را انجام میدهم چون هم انجام میدهند نمیدانم! احساس میکنم دارم چرت و پرت مینویسم.
پناه آوردن به حضرت معصومه چون درد دارم و نمیدانم دردم چیست درمانم چیست چون میخواهم حسنه دنیا و آخرت داشته باشند و نمیدانم دقیقاً چه کاری و کجا باید انجام بدم آن وظیفهای که خداوند را به خاطرش خلق کرده چیست؟ اما میدانم خوب جای آمدهام اینجا بدون حتی بفهمم دردم چیست درمان را به من نشان میدهند. شاید هم هر ۲ را نشانم بدهند که بفهمم و دفعات بعد در هچل نیفتم.
خب خانم جان، بانو، سرور، ولینعمت، کریمه اهلبیت! من الان اینجا میدانید که پناه آوردهام بهتون لطفاً کمکم کنید در راه درست زندگی قرار بگیرم. صراط مستقیم، استوار و بدون کژی بدون انحراف آنقدر مستقیم و قرص قدم بردارم که آن دنیا بگویم، با افتخار بگویم دست من را حضرت معصومه گرفت و آورد در این راه. همان جور که آشنایی با مدرسه قرآن را عقیده دارم و با افتخار میگویم عنایت حضرت زهرا بود الان بازهم گیر کردهام. دچار شک شدهام میدانم قرآن تنها راه نجات است، اما تنها کاری هم هست که من باید انجام بدهم؟ دفعه پیش هم سالها التماس کردم به درگاه خداوند تا حضرت زهرا دستم را گرفتند و من را آوردند مدرسه اهلبیت.
اینبار میخواهم میانبر بزنم : در حرم شما بست نشستهام، در دهه کرامت هستیم و دم اذان است. شما که زائر و پناهنده ات را دستخالی برنمیگردانی، میدانید خانم؟ یک وقتها تصمیمهایی هست که فقط دنیا نیست، سرنوشت دنیا و آخرتمان را رقم میزند و من فکر میکنم این تصمیم هم از همانهاست پس لطفاً کمکم کنید دستم را بگیرید و در هر راهی که خیر دنیا و آخرت من در آنست هدایتم کنید و من را در آن راه موفق کنید آن راه را برایم هموار و آسان کنید
اللهم صل علی محمد و آلمحمد و عجل فرجهم