همه ی من

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

۱۳شهریور

شنبه, ۱۳ شهریور ۱۴۰۰، ۱۲:۴۲ ق.ظ

دخترعموی حسن اقا امده بود تا برایش کار پیدا کند.
رفت صحبت کرد که برود در یک اداره ، به هم خورد
رفت منشی یا خود دکتر شد، من تعجب میکردم که ایم مگه دکتره؟ بعد یه دفتر داشت. از دستش افتاد
رفتم توش رو نکاه کردم‌ از کلمات در هم ریخته و بی سرو تهش بهمیدم این طفلک آلزاییمر  داره
جوون بود. خیلی جوون. دلم براش سوخت.


همسایه قدسیه اینا یه دختر هم سن و سال سلما داشت که صب تا شب خونه اینا بود.

شب عید فطر بود. رفتیم مسجد  پردیسان. غلغله بود. هیچ کس هم ماسک نداشت. تا رسیدیم رفتند رکعت دوم نماز.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۶/۱۳
Rose Rosy

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی