همه ی من

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب

بهاران در بهار

پنجشنبه, ۳ فروردين ۱۴۰۲، ۰۱:۴۷ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

سال 1401 به تاریخ پیوست و به همین زودی، تقویم، 3 فروردین 1402 را نشان می دهد، فروردینی که به طور خیلی خاص و هیجان انگیزی مصادف با آغاز ماه رمضان است.

سال 1401 سال عجیبی بود

هم از نظر اوضاع سیاسی و اجتماعی کشور

هم از نظر ارتباطات خانوادگی و اجتماعی من

اغتشاشاتی که از پایان شهریور شروع شد و ماه ها کشور را به تشنج کشاند، تشنج هایی که آثار سو اش در پیکره نظام باقی خواهد ماند

حرمت هایی که شکسته شد 

تابوهایی که ریخته شد 

 

و البته و صد البته که خداوند، غافر است، محو اثر میکند، و جامع کل فوت است، و کلا وعدالله الحسنی است و سبوح قدوس است و خدای به این بزرگی و عزیز حکیمی را چه دیدی؟ از میان همه آن سختی ها، میتواند نظام را تقویت کند،و کاری کند ارزش پول ملی بالا رود، دشمنان سر تسلیم فرود آورند و آنها که از نظام دل بریده و دست شسته اند، دو باره، این بار با قدرت دل بدهند به ج ا ایران و کشور عزیزمان، عزیز تر شود. ان ذلک علی الله یسیر

 

از نظر خانوادگی که الحمد لله رب العالمین... نوه چهاردهم به دنیا آمد، دو روز مانده به تحویل سال نو، نوه پانزدهم در راه است، قدسیه فرزند دومش را در راه دارد، پسرخاله دکتر، بالاخره بعد ده سال، فرزندی در راه دارند و من هم از دیشب تا امروز صبح سه تا نوزاد را عاشقانه بغل کردم و کیف کردم که بعدش بوی نوزاد میدادم ( بچه ششم زینب، بچه چهارم مریم، و بچه دوم محمدحسن)

 

خرداد امسال سفر خاطره انگیزی را تجربه کردم. سفر زنانه، با فعالان مدرسه خانواده، و بعد طبق پیش بینی قبلی من، این سفر اوج صمیمیت و شروع یک پایان بود. همان طور که قبلا گفتم، من از مدرسه خانواده بیرون آمدم، با تمام تجربه ها و آموخته های عالی که ازآنجا کسب کردم، هنوز هم گاهی به بازگشت فکر میکنم، به اینکه چه اتفاقی ممکنه بیفته که برگردم. به اینکه چنین روحیه ای در خود سراغ ندارم، اما اگر بفهمم باید برگردم، برمیگردم. در سال های اخیر، خیلی سعی کرده ام غرور بیجا نداشته باشم. مخصوصا در مقابل همسر بسیار بسیار تمرین کرده ام.

 

مرداد ماه، و پس از یک چله زیارت عاشورا برای حل مساله حضور در مدرسه خانواده، و نیز روابط ناخوشایند با خانواده برادر همسر، اتفاق مسخره مضحکی افتاد که در پی آن، 8 ماه است با خانواده برادرهمسر رفت و آمدی نداشته ایم. البته که دو تا برادر همدیگر را میبینند و تماس دارند. من هم در این مدت یک تماس گرفته ام و سه چهار پیامک تبریک تولد و روز مادر و عید نوروز فرستاده ام، که البته بی جواب نمانده اند الحمدلله. ولی رفت و آمد و ملاقات؟ مطلقا.

در این مدت بسیار پیش آمده استخاره گرفته ام برای دعوت شان، برای برقراری ارتباط، برای دعوت به جشن شیعه کوچولو ها، همگی بدون استثنا بد بوده.

حالا احتمالا به حرمت ماه رمضان و برکت عید نوروز، رفت و آمدی صورت بگیرد ولی بعید میدانم ادامه دار باشد و روابط عادی سازی شود. 

 

از ا.اخر شهریورماه دانشگاه رفتم. ارشد دوم، با همکلاسی هایی ده یازده سال کوجک تر از خودم. در کنار سختی هایش (که از جمله آنها یک عالمه تمرین و تکلیف پیک نوروزی است که روی سرمان ریخته اند) دانشگاه رفتن را دوست دارم. کاش میشد هیئت علمی باشم و تدریس کنم. فکر میکنم با روحیه ام سازگار است. اما راهی که در آن قرار دارم علی القاعده به تدریس دردانشگاه منتهی نمی شود.

 

در سال گذشته دوره تدبر مکی را به اتمام رساندم و دوره تدبر در سور مدنی را شروع کردیم. 

 

در سالی که گذشت، فکر چه کاره خواهم شد مرا کشت. و هنوز هم به جواب نرسیده ام. فکر فرزند دار شدن هر روز در من تقویت شد، و در این باره هم هنوز به نتیجه نرسیده ام. 

 

سالی که گذشت را دوست داشتم. مانند همه سال های گذشته. اینها عمر من هستند و من را میسازند. منِ الان، حاصل جمع تک تک سال ها و لحظه های گذشته است. و خدا را بابت این جایی که هستم شاکرم.

 

و اما سال پیش رو...

 

برنامه ام اتمام دوره فوق لیسانس، اتمام دوره تدبر مدنی، و شروع تدبر ادبی یک و احیانا ادبی دو است. 

دوست دارم تابستانم را به یادگیری پایتون و مهارت آموزی در زمینه درسم بگذارنم. که بتوانم در بازار کار حرفی برای گفتن داشته باشم. 

بهمن ماه قاعدتا و به حول و قوه الهی امتحانات ترم سوم ارشد تمام میشود و  پایان نامه را به حول و قوه الهی در زمستان مینویسم. دوست دارم در پاییز باردار شوم. تا آن موقع وضعیت کارم مشخص شود. به صورت پروژه ای، و در گروهی خوب و مومنانه، مشغول به کار شوم. (این یکی بیشتر آرزوست تا برنامه ریزی)

ان شاالله به یاری خدا، خانه و همه چیز ارزان شوند و کار همسر نیز رونق و برکت بگیرد و بتوانیم آپارتمان یا خانه خوبی بخریم. دلم خیلی خانه مستقل میخواهد. یک خانه ویلایی دو طبقه جمع و جور و تمیز، که با خیال راحت در آن مهمانی بگیریم. 

 

از خدا میخواهم در سال جدید، بنده بهتری برایش باشم.

شیعه بهتری برای امام زمان،

همسر بهتری برای همسر،

مادر بهتری برای فرزندان،

دختر بهتری برای مامان و بابا،

خواهر بهتری برای خواهران،

عروس و جاری بهتری برای خانواده همسر،

و همسایه و دوست بهتری برای همسایه ها و دوستان. 

 

از خدا میخواهم نقص های مارا با ربوبیت خودش رفع کند. 

کمک کند در ترویج قران، جای خود را پیدا کنم و موثر باشم. 

و کمک کند در خانه فریاد نزنم، صدایم بلند نشود و در برخورد با بچه ها، مستاصل نشوم احساس درماندگی نکنم. 

به حق ماه مبارک رمضان که پیش روی ماست. 

و من میخواستم ختم قرآن را شروع کنم و مشق های نظریه صف را بنویسم، اما خوابم می آید وتا سحر کمتر از دوساعت فرصت خواب هست. میتوان استفاده کرد.

دلم میخواهد هر په بیشتر از سالی که گذشت و برنامه ریزی برای سال پیش رو بنویسم، اما عایا میشود دو سال را در یک پست نیمه شبی جمع نمود؟؟

 

 

خدایا هر چه دعای خیر، خوبان عالم به درگاهت میکنند، در حق همه مومنین و مومنات و ما مستجاب کن. 

الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۱/۰۳
Rose Rosy

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی