خداحافظ ای برگ و بار دل من
پنجشنبه, ۱۳ مهر ۱۴۰۲، ۰۷:۰۵ ب.ظ
دو هفته خوش بودم با داشتنت
دلم قنج رفت از تصور بودنت
نماز غفیله خواندم به یمن بودنت، و وتیره و قرآن بیشتر، و مویز و بادام و انجیر و خربزه و...
نوازشت کردم
نازت را کشیدم
حتی باهات حرف زدم
اما فکر نمیکردم اولین و آخرین ملاقاتمان امروز در شش هفتگی تو باشد، غرق در خون و تو فقط یک کیسه کوچک بودی و فکر میکنم تمام شد
عزیزم، تو را به خدا میسپارم و امیدوارم شفاعتم کنی، پیش جدت
و گواهی دهی که تو را برای اینکه سرباز امام زمان باشی میخواستم
برای مباهات رسول خدا.
هنوز یک هزارم امید هست. سونو نرفته ام و صد در صد مطمین نیستم که تمام شده باشد اما شواهد حاکی از این است.
۰۲/۰۷/۱۳