نمیدانم
تعداد بارهایی که در سایت دیوار اگهی خانه و اپارتمان دیده ام، شاید از پنجاه فراتر رفته باشد حتی به صد نزدیک شده باشد
هربار به امید معجزه ای
اما دریغ از یک سر سوزن همکاری و همدلی از طرف همسر
پولمان که کم است
همتمان هم کوتاه است
وقتی هم قرار بازدید و سعی برای خرید میگذاریم و پای عمل میلنگد
گله میکنم که همراهی نمیکنی
قهر میکند و از دیشب تا حالا با من حرف نمیزند
خدایا
من به رزاقیت تو ایمان دارم
به حکمتت هم
اما واقعا خسته شدم ازین همه تلاش بی حاصل
از دودوتا چهارتا کردن بی نتیجه
از اینکه مثل اسب عصاری دور خودم میچرخم و به هر دری میزنم نمیشود
همان چهارده متر اپارتمان در مرند هم که دوباره به پول تبدیل شد و امد دستمان
چله گرفته ام
نذر کرده ام
دعا
التماس
فکر و فکر و فکر و فکر
سرچ و حساب کتاب
هنوز هیچ
هنوز هم اویزان خانه ی بابا هستیم و چشمانداز روشنی مقابلم نیست
یک عدد همسر اخمالوی قهر کرده هم، دلم را شکسته و ادم حسابم نمیکند
دیشب که چیزی گفت و نفهمیدم و ازش پرسیدم چی گفتی
در جواب گفت: بخواب بابا!!
تنها امیدم به من حیث لا یحتسب است
اما خدا میداند در "و من یتق الله" و "و من یتوکل علی الله" اش چقدر رفوزه ام
اشک ... اشک ... اشک
سلاح بیچارگان است